لطفا به این مطلب رای دهید
[رای ها : 2 امتیاز : 3]
نشانه های تغییر شغل کدامند؟
اکثر افراد به خاطر درآمد و پول بیشتر شغلشان را ترک می کنند و برخی دیگر برای پیداکردن فرصت های بهتر. اینکه به شغل فعلی خود قانع باشیم، خوب است، اما باید مراقب بود که قانع بودن مانع پیشرفت و ایجاد حس رضایتمندی در ما نشود. ما معمولاً از داشتن یک شغل خوب و آبرومند و بودن در کنار همکاران خوب احساس رضایت و خشنودی می کنیم هر چند آن شغل را چندان مناسب خود ندانیم. اما این باعث نمیشود که تحت هر شرایطی کار خود را حفظ کنیم، همواره باید به فرصت ها توجه کنیم و در جهت رسیدن به حرفه رویایی و اهدافی که برای خود تعیین کرده ایم، گام برداریم.
در اینجا قصد داریم 7 نشانه را برای شما عنوان کنیم که با درک آنها متوجه خواهید شد که شغل فعلی دیگر مناسبتان نیست و وقت آن رسیده به فکر بهبود مسائل پیش آمده یا ترک شغل خود باشیم:
1- ما چیزی از شغلمان یاد نمی گیریم
اگر منحنی یادگیری ما یک خط صاف باشد، یا اینکه واقعاً در کار خود احساس چالش نمی کنیم، می تواند نشانه آن باشد که لازم است شغل خود را ترک کنیم. البته ضرورتی ندارد هر روز در محیط کار خود چیز جدیدی یاد بگیریم، اما باید در کسب مهارت های اصلی یا مهارت های جدید بهبودی در ما حاصل شده باشد. در ضمن، یادگیری در محیط کار اغلب به خود ما بستگی خواهد داشت، برای مثال در خواست شرکت در یک پروژه جدید، ثبت نام و گذراندن دوره هایی که به آنها علاقه داریم یا حضور در کنفرانس ها و سمینارهای مربوطه می تواند در این خصوص به ما کمک کند.
زندگی کوتاهتر از آن است که بدون امید زندگی کرد.
اما اگر این امکانات در شغل فعلی ما وجود ندارد، نشانه آن است که شرکت قصد ندارد در جهت توسعه حرفه ما سرمایه گذاری کند و گام جدی در این زمینه بردارد.
2- هیچگاه از ما ” تشکر” نمی شود
همه نیازمند آن هستیم که از ما تقدیر کنند تا بفهمیم چه زمانی توانسته ایم به خوبی از پس کارها بربیاییم ( و هر کسی، حتی آنهایی که عملکرد ضعیفی دارند، برخی کارها را خوب انجام می دهند). زندگی کوتاه تر از آن است که به خاطر خدماتی که انجام می دهیم از ما قدردانی نشود.
3- احساس می کنیم هیچ هدفی نداریم
همه دوست دارند احساس کنند که بخش از یک چیز بزرگتر هستند. هر کسی دوست دارد احساس کند که نه تنها روی نتیجه کارها بلکه روی زندگی افراد دیگر هم تأثیرگذار است. زندگی کوتاهتر از آن است که هر روز به خانه برویم و فکر کنیم که کار کرده ایم، اما در واقع هیچ کار معناداری انجام نداده باشیم.
4- به هیچ وجه علاقه ای به کاری که انجام می دهیم، نداریم
بین کاری که انجام می دهیم و اهداف نهایی و علایق شخصی مان هیچ ارتباطی نمی بینیم. صرف نظر از دستمزدی که دریافت می کنیم، از زندگی خود لذت کافی نمی بریم یا احساس می کنیم بی حوصلگی و یاس وجودمان را فرا گرفته در این صورت وقت آن رسیده از شغلمان کناره بگیریم، چون در نهایت این حس بروی عرصه های دیگر زندگی ما سایه می افکند و آنها را نیز تیره و تار خواهد کرد.
5- بازخورد کارهایمان را دریافت نمی کنیم
اگر مدیر ما هیچ بازخوردی از عملکرد ما ارائه نمی دهد یا این که بازخود کلی است و هیچ اقدامی نمی توانیم انجام دهیم، فهمیدن این موضوع که چیزی باعث پیشرفت ما در شرکت میشود و ما را به یک حرفه ای تبدیل میکند، برایمان دشوار خواهد شد. بهترین مدیران کسانی می باشند که ما را در مسیر توسعه شغلی مشاوره و راهنمایی می دهند و اگر مدیر ما اینگونه نیست، بهتر است به فکر شغل دیگری باشیم تا مدیون خودمان نشویم.
6- هیچ علاقه ای به رفتن سر کار خود نداریم
هر کاری مشکلات خودش را دارد. اما هر کاری باید لحظات لذتب خش هم داشته باشد. یا لحظات هیجان انگیز یا حتی لحظات چالش برانگیز یا جنبه هایی که ما را وادار به فکر کردن نماید. زندگی کوتاه تر از آن است که فقط به دنبال گذراندن زمان باشیم.
7- آینده ای برای خود نمی بینیم
هر شغلی باید ما را به سویی هدایت کند: امید بخش ترین حالت آن ترفیع و ارتقاء شغلی است، اما در غیر این صورت باید فرصتی را برای داشتن مسئولیت های بیشتر، یادگرفتن چیزهای جدیدتر و دست و پنجه نرم کردن با چالش ها، برایمان فراهم نماید. فردا باید شامل قابلیت ها و پتانسیل هایی بهتر از امروز برای ما باشد.
یک رئیس معقول در جهت بهبود آینده شرکت کار میکند. یک رئیس خوب در جهت آینده کارمندانش کار میکند، حتی اگر در نهایت برخی از آن کارمندان به جایگاه های بهتر و بزرگتری برسند.