عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 17 / 12 / 1392
بازدید : 962
نویسنده : sharef zadeh

شخصیت شناسی

 





 

یکی از مهمترین تفاوت های فردی میان انسانها، وجود تفاوت در شخصیت آنها می باشد به طوری که دو نفر از افراد جامعه را نمی توان مشاهده کرد که کاملاً از نظر شخصیت کاملاً یکسان باشند.
عامل شخصیت، بیانگر ویژگی های رفتاری و روانی و اجتماعی یک فرد است که موجب تشخیص بین او و دیگر افراد جامعه می باشد.
در روانشناسی امروز، نظریه های مختلفی در مورد شخصیت انسانها ارائه شده است، مطالعه کتب روانشناسی می تواند ما را با این نظریه ها آشنا سازد. به وسیله این نظریه ها تا حدودی ابعاد شخصیتی انسان مورد بررسی قرار گرفته است.
مکتب اسلام، شخصیت انسان ها را به طور بنیادی مورد بررسی قرار داده است.
از دیدگاه اسلام، انسان ها دارای چهار گونه شخصیت می باشند که هر کدام از آنها با دیگری متفاوت است.
مولای بزرگوار، امام صادق (ع) در مورد شناخت شخصیت انسان می فرماید:
« شناخت فرد از خود عبارت از آن است که انسان چهار طبع و چهار ستون و چهار رکن خود را بشناسد.
چهار طبع انسان عبارتند از: خون، صفرا، باد، بلغم.»(1)
در این روایت، امام بزرگوار(ع) شناخت انسان را عبارت از شناخت چهار طبع و چهار ستون و چهار رکن بیان می فرمایند. هدف ما از بیان این روایت شناخت چهار طبع انسان می باشد که پایه شخصیت انسان به شمار می رود.
بر اساس کلام امام بزرگوار(ع) انسانها دارای چهار نوع طبع (شخصیت) می باشند.
گروهی دارای طبع خون؛ گروهی دارای طبع صفرا؛ گروهی دارای طبع باد و گروهی نیز دارای طبع بلغم می باشند.
شناخت هر یک از این طبع ها می تواند، ما را در شناسایی ویژگی های شخصیتی افراد جامعه یاری دهد.
برای مطالعه و شناخت طبع و ویژگی های شخصیتی انسانها، به شرح آن از زبان مولای بزرگوار، امام رضا(ع) می پردازیم.
آن بزرگوار می فرمایند:
« طبع ها چهار گونه اند:
یکی از آنها بلغم است، و صاحب آن دشمنی سرسخت است.
و دیگری خون است، و صاحب آن مانند غلامی زنگی است و بسا می شود که صاحبش را بکشد.
و دیگری باد است و آن سلطانی است که با رعیت مدارا می کند و به نرمی رفتار می نماید.
و دیگری صفرا است، که نجات از آن بسیار دور است و صاحب آن مانند زمینی است که هر گاه به لرزه در آید هر چه بر روی آن است همه را می لرزاند.»(2)
در این روایت امام بزرگوار(ع) چهار شخصیت حاکم بر انسانها را مورد بررسی قرار داده اند. هر انسانی به یکی از این چهار گروه تعلق دارد.
مطابق بیان امام بزرگوار(ع) ویژگی های رفتاری و شخصیتی انسانها از همدیگر متفاوت می باشد.
افرادی که دارای طبع بلغم می باشند، افرادی هستند که درکارهای خود سخت کوش و فعالند و در زندگی فردی و اجتماعی دشمنی سرسخت و شکست ناپذیرمی باشند.
گروه دوم افرادی هستند که دارای طبع خون می باشند. این گروه دارای رفتاری ملایم و قابل انعطاف و سازش پذیر با افراد جامعه می باشند. صاحبان این طبع، افرادی خوش برخورد و خوش رفتار با افراد جامعه می باشند، دیرعصبانی می شوند؛ اما اگر عصبانی شوند در آن لحظه کسی نمی تواند از اعمال آنها جلوگیری کند.
این عامل یکی از ویژگی های نادر در رفتار این گروه است که اگر در معرض ناسازگاریهای اجتماعی واقع شوند سر به طغیان و ناسازگاری زده و به سرعت رفتار عادی خود را تغییر می دهند.
بر اساس عبارت امام بزرگوار(ع) که فرمودند چه بسا اتفاق می افتد که صاحب این طبع صاحبش را بکشد، این ویژگی بیانگر آن است که صاحبان این طبع در اثر وجود شرایطی خاص، ممکن است حتی اقدام به قتل و ویرانگری بنمایند.
گروه سوم افرادی هستند که دارای طبع صفرا می باشند. صاحبان این گروه، افراد شناخته شده ای می باشند و می توان آنها را به راحتی با مشاهده رفتارشان مورد شناسایی قرار داد.
این گروه افرادی هستند که بر اثر محرک خشم ساده ای، زود عصبانی می شوند و نیز به سرعت آتش عصبانیتشان فرو کش می کند.
با این که افراد این گروه دارای ویژگی عصبانیت زودگذری هستند اما دارای قلبی رئوف نیز می باشند و به همین مناسبت پس از فروکش کردن عصبانیت خود اظهار ندامت نموده و از افراد دلجویی می کنند.
گروه چهارم افرادی هستند که دارای قدرت سازگاری شدید با مردم می باشند، مردم دوست هستند و می خواهند با آنچه که در اختیارشان قرار دارد، به مردم خدمت کنند. این گروه بسیار علاقه دارند مددکار افراد در جامعه باشند.
به همین جهت این افراد دارای خوبی لطیف و برخوردی انسانی نسبت به افراد جامعه می باشند. این گروه دارای طبع باد می باشند.
نباید از نظر دور داشت که همه انسانها در برخورد اول خونی طبع و بادی طبع به نظر می رسند و بین لحاظ در برخورد اول نمی توان شخصیت انسانها را درست تشخیص داد و ارزیابی کرد؛ اما پس از مدتی که با آنها ارتباط داشته باشیم، بخصوص زمانی که آنها در موقعیت های خاصی قرار گیرند که چهره شخصیتی واقعی خود را آشکار سازند، در چنین صورتی است که ما به شخصیت واقعی آنها پی می بریم و متوجه می شویم که به چه گروه شخصیتی تعلق دارند.
بطور کلی باید گفت که ساختار شخصیتی افراد تغییر ناپذیر است، اگر چه در مراحل خاصی آن را بروز ندهند ولی در شرایط بحرانی، آنها بطور یقین چهره شخصیتی خود را آشکار خواهند ساخت.
طبایع چهارگانه، تشکیل دهنده ویژگی های شخصیتی افراد جامعه می باشد و هر فردی به یکی از این گروهها تعلق دارد. شناخت این طبع ها از طریق مشاهده رفتار فردی و اجتماعی آنها برای روانشناسانی که در این زمینه تجربیاتی دارند به آسانی قابل مطالعه است.
یکی از ویژگی های طبع انسانها این است که این خصوصیات در رفتار انسانها تقریباً ثابت می باشند؛ زیرا چنین ویژگیها و خصوصیات، ریشه در اعماق روان و قلب آنان دارد و به آسانی قابل تغییر نمی باشد.
پیامبر بزرگوار(ص) می فرمایند:
« آنکه خلق را تغییر دهد مانند کسی است که می خواهد صورت را تغییر دهد. اگر توانستی چهره و صورت را تغییر دهی، خلق را نیز می توانی تغییر دهی.»(3)
باید دانست که طبع انسانها همواره ثابت می باشد و هیچکس به آسانی نمی تواند خوی و طبع خویش را به وسیله تمرین و ممارست تغییر دهد؛ زیرا این خصلتی است که فرد بر آن سرشته شده است.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) نیز می فرمایند:
« هر کاری شدنی است، مرگ تغییر دادن طبایع».(4)
برای رسیدن به فهم دقیق تغییر ناپذیری شخصیت انسان می توان با ذکر مثالی آن را بیان نمود.
همه ما می دانیم که اشخاص دارای چهره و قیافه ای ثابت می باشند بطوری که هر گاه ما آن چهره را مشاهده می کنیم، آن شخص را می شناسیم. به عبارت دیگر معرف شناسایی افراد، چهره هایشان می باشد.
گاهی اتفاق می افتد که هر شخصی را مشابه شخص دیگر می بینیم و بلافاصله می گوئیم که شبیه فلان شخص می باشد. این تشابه از لحاظ شکل و فرم چهره اشخاص بوجود می آید و ما با مشاهده مشخصات چهره افراد به مشابهت های آنها پی می بریم.
ویژگی های شخصیتی نیز مشابه این مثال می باشند. فردی را که از لحاظ رفتار و شخصیت به خوبی می شناسیم و هر گاه او را مشاهده می کنیم، ویژگی های شخصیتی و رفتاری او در ذهن ما ایجاد می شود و بر اساس آن ویژگی های شخصیتی و رفتاری، او را مورد شناسائی قرار می دهیم.
حال اگر فردی از نظر ویژگی های شخصیتی و رفتاری، مشابه فرد مورد نظر ما باشد، مشاهده رفتار و شخصیت او نیز، رفتار و ویژگی های شخصیتی آن فرد را در ذهن ما تداعی می کند.
وجود شخصیت و رفتار ثابت افراد موجب می شوند که ما آنها را مشابه هم قرار دهیم همانگونه که ویژگی های چهره افراد موجب می شود که ما آن ها را مورد شناسایی قرار دهیم.
این مثال ثابت می کند همچنانکه چهره افراد تقریباً در طول عمر فرد ثابت و تغییر ناپذیر است ویژگی های شخصیتی آنان نیز تقریباً در طور عمرشان ثابت می باشند. اگر چه حوادث روزگار ممکن است ویژگی رفتاری و شخصیتی فردی را تغییر دهد ولی اصل و ریشه شخصیت او تغییر نمی پذیرد و اگر حوادث روزگار با دیگر با شرایط زندگی قبلی او موافق باشد، ویژگی های رفتاری او نیز دوباره، چهره اصلی خود آشکار خواهد ساخت.
کلام ارزنده پیامبر بزرگوار(ص) نیز بیانگر همین مطلب است؛ زیرا همچنان که صورت انسان تغییر ناپذیر است، چهره های شخصیتی و رفتاری آنان نیز تغییر ناپذیر می باشند.
اما این سخن بدین معنی نیست که فرد در مقابل قرار گرفتن حوادث ناگوار سعی در کنترل رفتار خود نداشته باشد.
بطور مثال؛ فردی که دارای طبع صفرا می باشد، بر اثر عارضه ای بطور سریع عصبانی می شود. اگر چنین فردی سعی کند در این لحظات خود را کنترل نماید، بدون شک این عمل او دارای ارزش و اعتبار ویژه ای می باشد. اما خصلت عصبانیت و طبع صفراوی او هرگز زایل نشده است و در شرایط خاص دیگری، بار دیگر، ویژگی های طبع صفراوی او بروز خواهد نمود.
در مورد ثابت ماندن طبع و شخصیت انسان، روایت بسیار جالبی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) بیان گردیده است که ما را در شناخت بهتر شخصیت انسان یاری می نماید.
اسحاق بن عمّار از آن بزرگوار، روایت کرده که فرمودند:
« خلق و خوی بخششی است که خدای عز و جل به مخلوقاتش عطا می فرماید. برخی از آنها غریزی و فطری و برخی دیگر از نیّت و اراده است.
عرض کردم: کدام یک از این دو بهتر است؟
امام (ع) فرمودند:
آن کس که رفتارش غریزی و فطری است، او بر آن خُلق سرشته شده و غیر آن نتواند کند و آن کسی که رفتارش بر اساس نیّت و اراده است، به سختی خود را به صبر و طاعت وا می دارد.
پس دومی بهتر است.»(5)
در این روایت امام بزرگوار(ع) ابتدا به طبع حاکم بر انسانها اشاره فرموده و آن را طبعی فطری بیان می فرمایند که انسان بر آن سرشته شده است که تغییر آن دشوار است و به تمرین و ممارست نیاز دارد.
رفتارهای دسته دوم که امام بزرگوار(ع) به آن اشاره فرمودند، عبارت از رفتارهایی می باشند که می توان بر اثر تحمل مشقات و تمرین، آنها را تغییر داد و یا کنترل کرد.
بطور مسلم کسی که بخواهد رفتار نامطلوب و نامعقول خود را با تحمل و سختی ها تغییر دهد، دارای ارزش والایی می باشد.
بطور مثال فردی که رفتار خسیس بودن در او وجود دارد، اگر بخواهد که این خصیصه نامطلوب را از رفتار خود بزداید، بطور مسلم باید متحمل زحمات فراوانی گردد و البته فردی که دارای چنین خصیصه نامطلوبی می باشد بر اثر تمرین و ممارست می تواند این خصلت را از رفتار خود بزداید و اگر در این تلاش موفق گردد، بطور یقین دارای پاداش و اجر و یژه ای خواهد بود.
اما کسی که دارای رفتار عصبی باشد و با کوچک ترین محرکی عصبانی می شود، از بین بردن این ویژگی رفتاری، برای فرد بسیار مشکل و ناممکن می باشد؛ زیرا که این خصلت در شخصیت او نهفته است.
طبع هایی که در انسانها وجود دارند، ویژگی هایی هستند که بطور ثابت در انسانها وجود دارند و تغییر آنها مشکل به نظر می رسد.
مطالعه شخصیت انسان بر اساس طبع های چهار گانه، از سوی روانشناسان، بطور تلویحی مورد مطالعه قرار گرفته است. اما این مطالعات کافی به نظر نمی رسد؛ زیرا که مطالعه شخصیت انسان بسیار پیچیده است و عوامل تشکیل دهنده متعددی دارد.(6)
آگاهی ما از ابعاد شخصیتی انسان بر اساس طبع ها محدود است؛ زیرا که علم انسان در شناخت جسم و روان او به حد تکامل نرسیده است ما زمانی می توانیم به حقیقت طبایع چهار گانه انسان پی ببریم که ویژگی های جسمی و روانی انسان، توسط دانشمندان زیست شناس و روانشناس بطور کامل مورد بررسی قرار گرفته باشد به لحاظ اینکه علم انسان همواره راه تکامل می پیماید، رسیدن به این شناخت عظیم دور از ذهن نمی تواندباشد.
شناخت طبایع چهار گانه انسان و مشاهده آن در رفتار انسان، این امکان را بوجود می آورد که بتوانیم در شناخت شخصیت انسان گامی موثر برداریم و رفتارهای او را بتوانیم پیش بینی بکنیم.
طبایع چهار گانه انسان طبع های ثابت انسان می باشند که شخصیت فرد بر آن استوار است و در طول زندگی فرد ثابت می ماند.
بطور مثال فردی که دارای طبع خون، می باشد، تا آخر عمر ویژگی های طبع خون، یعنی خوش برخورد بودن، با دیگران بطور مسالمت آمیز رفتار کردن و گرایش به خوشی زندگی کردن در شخصیت او قابل مشاهده می باشد مگر اینکه فرد با اراده خود از بروز چنین رفتاری خودداری نماید.
آگاهی ما از ابعاد شخصیتی انسان بر اساس طبع ها محدود است؛ زیرا که علم انسان در شناخت جسم و روان او به حد تکامل نرسیده است ما زمانی می توانیم به حقیقت طبایع چهار گانه انسان پی ببریم که ویژگی های جسمی و روانی انسان، توسط دانشمند زیست شناس و روانشناس بطور کامل مورد بررسی قرار گرفته باشد به لحاظ اینکه علم انسان همواره راه تکامل می پیماید، رسیدن به این شناخت عظیم دور از ذهن نمی تواند باشد.
شناخت طبایع چهار گانه انسان و مشاهده آن در رفتار انسان، این امکان را بوجود می آورد که بتوانیم در شناخت شخصیت انسان گامی موثر بردرایم و رفتارهای او را بتوانیم پیش بینی بکنیم.
از دیدگاه روایات اسلامی، عواملی روان و جسم انسان تحت تأثیر قرار می دهند که از لحاظ ظاهر کلمه، مشابه طبع های ثابت او می باشند و تنها در یک مورد اختلاف وجود دارد ( سودابه به جای طبع باد) اما از نظر عملکرد، تفاوت های بیشتری بین آنها قابل مشاهده می باشد.
باید دانست که مطالعه ویژگیهای شخصیتی انسان، توسط دانشمندان گذشته نیز مورد بررسی قرار گرفته است.
اولین دانشمندی که در زمینه ویژگی شخصیت انسان نظریه ای ارائه داده است، بقراط، دانشمند یونانی است که نظریه طبایع اربعه را بیان داشته است.
وی تصور می کرد که آمیزه ها، یا اخلاط ( صفرا، خون، سودا و بلغم) در انسان به نسبت های مختلف با هم ترکیب می شوند.
او معتقد بود که اگر یکی از این عوامل، بر دیگر مایعات غلبه نماید، شخصیت حاصل، بر اساس آن مایع خواهد بود.
بطور مثال، غلبه مایع دم ( خون)، مزاج دموی را به وجود می آورد که در نتیجه آن فرد، امیدوار، با نشاط، خوش بین، خونگرم و فعال خواهد بود.
بر اساس این نظریه، صفراوی ها، عصبی مزاج؛ سوداوی ها، غمگین و گرفته و بلغمی ها، سست و بی حال خواهند بود.(7)
اما باید توجه داشت که مطالعه این عوامل در روایات اسلامی بطور کامل مورد بررسی قرار گرفته است.
برای شناخت بهتر این عوامل که در انسانها متغیر است، از دیدگاه روایات اسلامی به توضیح آنها می پردازیم.
باید گفت که این خصوصیات عواملی می باشند که درسالهای مختلف عمر انسان در تغییرند و نیز با تغییر فصول سال در آنها تغییراتی مشاهده می شود که بر روی شخصیت افراد تأثیر می گذارد.
این خصوصیات نیز چهار گونه می باشند که عبارتند از: عامل خون؛ بغلم؛ صفرا؛ سودا که هر کدام از آنها بر روی رفتار، فرد تأثیر نموده و شخصیت فرد را تغییر می دهد.
مولای بزرگوار، امام رضا(ع) در توضیح این چهار طبع می فرمایند:
« خدایتعالی جسم انسانها را بر اساس چهار طبع استوار کرده است و آنها عبارتند از: صفرا، سودا، خون و بلغم که دو تای آنها گرم است و دو تای دیگر سرد و میان هر دو تای آنها از لحاظ دیگر اختلاف است. پس گرمی های را ملایم و خشک و سردی ها را مربوط و خشک قرار داد.(8)
با توجه به کلام مولای بزرگوار(ع) طبع انسان ها به چهار گروه تقسیم بندی می گردند و آنها عبارتند از: صفرا و سودا وخون و بلغم که دوتا آنها گرم است ( که عبارتند از: خون و صفرا) و دو تای دیگر سرد می باشد ( که عبارتند از؛ سودا و بلغم) و میان آنها از لحاظ دیگر نیز اختلاف وجود دارد یکی گرم و ملایم( مانند خون) و دیگری گرم وخشک ( مانند صفرا و یکی سرد و مرطوب ( مانند بلغم) و دیگری سرد و خشک( مانند سودا) می باشد.
آگاهی از ویژگی های این طبع ها، ما را درمطالعات آینده یاری خواهد داد.
ملاحظه می شود که طبع انسانها دارای اختلافات و تضادهایی دگرگونه می باشند. این تضادها تصادفی ایجاد نشده است بلکه خلقت آنها بطور عمدی و آگاهانه می باشد؛ زیرا اگر تضادی بین آنها وجود نداشته باشد، در نظام زندگی انسان اختلال ایجاد می شود.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
« این خدایتعالی است که نور را ضد ظلمت و آشکار را ضد پنهان و خشکی را ضد رطوبت و گرمی را ضد سردی قرار داده است. اوست که بین اضداد همبستگی به وجود آورده و بین ناسازگارها تقارن ایجاد کرده است، دورها را نزدیک و نزدیک ها را دور ساخته است.»(9)
بنابراین وجود تضاد بین عوامل چهار گانه، کاملاً طبیعی و عمومی می باشد. نور اگر نباشد ظلمت آشکار نمی شود و ظلمت اگر نباشد ارزش نور شناخته نمی گردد.
در مورد طبع ها نیز واقعیت چنین است. بطور یقین اندیشه شگرفی در خلقت آن ها وجود دارد.
مولای بزرگوار، امام رضا(ع) در ادامه کلامشان در مورد طبع ها می فرمایند:
« خدایتعالی هر یک از این طبع ها را بر قسمتی از اعضاء بدن که عبارتند از: سر، سینه، قسمت های میانه بدن و قسمت های پایین بدن، مستولی نمود.
خون را بر قسمت سرکه چشم ها و گوشها و بینی و دهان و مغز در آن قرار دارد مسلط کرد.
بلغم را بر سینه با نیروی باد استیلا داد.
صفرا را به قسمت های میانه بدن غلبه داد،
و سودا را بر قسمت پایین بدن یعنی شکم و احشاء و امعا چیره گردانید.»(10)
امام بزرگوار(ع) در این روایت، قسمتهای مختلف بدن را شامل طبع های متفاوتی می دانند. بر اساس کلام امام بزرگوار(ع) سر، که شامل گوشها و چشم ها و بینی و دهان و مغز می باشد، درناحیه خون قرار دارد.
سینه که شامل دنده ها و شش و قلب می باشد درناحیه طبع بلغم می باشد.
قسمت میانه بدن یعنی معده و اندامهای مجاور آن درناحیه طبع صفرا واقع است و قسمت های پایین بدن در ناحیه سودا قرار گرفته اند.
احاطه چهار طبع بر چهار قسمت بدن انسان، بیانگر حقیقتی است که می تواند مورد مطالعه دانشمندان زیست شناس و روانشناس قرار گیرد؛ زیرا که علم کنونی انسانها از وجود چنین طبعی بی خبر است و ما هنوز بدرستی از حقیقت این چهار طبع که بر قسمتهای مختلف بدن انسان حاکم است، آگاهی نداریم؛ اما چنانچه مطالعه خواهد گردید آثار این طبع ها بر روی رفتار انسان کاملاً آشکار می باشد.
مولای بزرگوار، امام رضا(ع) آثار طبایع چهار گانه را در چهار حالت و چهار زمان مختلف زندگی انسان مورد بررسی قرار داده و می فرمایند:
« بدان که خداوند عالم، حالات مختلف انسان را که بر اساس آنها قرار داده و انسان را بر آن متصرف گردانیده است، چهار دوره هستند:
دوران اول؛ از پانزده سالگی تا بیست و پنج سالگی می باشد که ایام جوانی و طراوات انسان در این دوره از عمر است. در این ایام طبع خون بر جسم انسان حاکم است.»(11)

دوران اول

این دوران که از پانزده سالگی آغاز و در بیست و پنج سالگی خاتمه می یابد، از شگفت انگیزترین دوران زندگی انسان به شمار می رود. کسانی که در این دوران را با موفقیت به پایان رسانده اند، با این شادی ها و شور و شعف ها کاملاً آشنا هستند. بطوری که آن شادی و شعف را هرگز فراموش نمی کنند. علت وجود این شادی و شعف دراین دوران حاکم بودن طبع خود بر رفتار جوان می باشد. خداوند متعال چنین مقدر فرموده است که جوان بر اثر وجود چنین طبعی، دارای روحیه ای پر شور و سرشار از شادمانی و شادابی گردد و آغازگر ورود او به زندگی فردی و اجتماعی باشد.
از آثار و ویژگی های رفتاری طبع خون، شور و شوق و شادابی است که در نفس انسان و درنتیجه در رفتار او ظاهر می شود.
مولای بزرگوار امام صادق(ع) ویژگی های طبع خود را در انسان به طرز بسیار جالب بیان نموده و می فرمایند:
« هر گاه حرارت (خون) بر انسان غلبه نماید، طغیان و سرکشی کند و سرمست گردد و دل خوش نماید و مرتکب قتل شود و دزدی کند و شادی نماید و خوش بین شود و به هرزگی و زنا در افتد و فخر فروشی نماید.»(12)
ویژگی های رفتاری حالت گرمی در این دوران کاملاً مشخص و مشهود است. زمانی که این عامل در نفس انسان جریان پیدا می کند او را به حالت سرمستی و سرکشی و طغیان و هرزگی و زنا و حتی انجام قتل می کشاند. این مرحله از سخت ترین دوران زندگی یک انسان می باشد.
برای رهایی از خطرات سوء حالت گرمی این دوران، لازم است جوان تحت تربیت واقع گردد تا بتواند از آثار سوء این دوران مبرا بماند.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
« ای جوانان، سجایای اخلاقی خود را با ادب آموزی تربیت کنید و دینتان را با نیروی علم و دانش از خطرات مصون نگاه دارید.»(13)
جوانان دراین دوره، از این ویژگی که خداوند متعال در جسم و روان آنان قرار داده است. باید در راه تکامل ایمان استفاده نمایند. البته والدین و مربیان جامعه نیز موظفند که جوانان را بطریق صحیحی رهبری و راهنمایی نمایند.
دوران نشاط و سلامتی و نیرومندی جوانی، ارزنده ترین هدیه ای است که خدایتعالی در اختیار یک انسان قرار می دهد و انسان باید از این مرحله به نحو احسن استفاده نماید.
خدایتعالی چنین مقدر فرموده است که طبع خون در این سنین بر نوجوان و جوان حاکم باشد تا او بتواند برای روزگار آینده خود با استفاده از نیروی جوانی توشه برگیرد. هر جوانی باید آگاه باشد و متوجه شود که این طراوت و شادابی جوانی بیهوده به او عطا نگردیده است.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) به نقل از پدران بزرگوارشان در تفسیر این آیه:
وَ لاَ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا ( قصص، 77)
می فرمایند:
سلامتی، نیرومندی، فراغت، جوانی، نشاط و بی نیازی خود را فراموش منما. در دنیا از آنها بهره برداری کن و متوجه باش که آن سرمایه های عظیم را به نفع معنویات و آخرت خود استفاده نمایی.»(14)
رهنمود امام بزرگوار(ع) مبنی براین است که جوانان از موهبت الهی که در این مرحله از زندگی در اختیار آنان قرار داده شده است، باید به نحو احسن در راه خیر بهره برداری نمایند و با تلاش و کوشش پی گیر، خود را برای زندگی پر مسئولیت که در آینده با آنان روبرو خواهند گردید، آماده نمایند.

دوران دوم

این دوران با پایان یافتن مرحله ی اول آغاز می شود و فصلی تازه در زندگی انسان شروع می گردد.
مولای بزرگوار، امام رضا(ع) ویژگی های این مرحله را این گونه بیان می فرمایند:
« مرحله دوم از 25 سالگی تا 35 سالگی است. در این بخش از زندگی، صفرا با سیطره شگرفی بر شخص مستولی شده و بدن را اداره خواهد کرد و فرد برهمین حالت زندگی می کند تا این دوره سپری شده و به مرحله سوم برسد.»(15)
مرحله دوم، آغاز بالندگی و شکوفایی استعدادها و به ثمر رسیدن حاصل تلاش دوران اول می باشد در این دوران، فرد دارای ثبات اراده می باشد و به همین منوال همواره در زندگی به پیش می رود.
در این دوران حاکمیت صفرا بر بدن قابل مشاهده است. خاصیت صفرا سرد و مرطوب است و همین عامل سبب می شود که گرمی و شادابی دوران اول بتدریج به خاموشی گراییده و خصلت متانت و دور اندیشی و تفکر منطقی که از آثار حاکمیت صفرا بر بدن است، در رفتار فرد آشکار گردد.
این مرحله دورانی است که فرد سعی می کند با تکیه بر تجربیات دوران اول، آرامش روانی را در زندگی خود مستقر گرداند.
از ویژگی های بارز این دوران، رسیدن فرد به رشد عقلی و دوران پختگی و با تجربه بودن است. دراین مرحله است که عقل فرد به تکامل می رسد و همین امر موجب می شود که انسان دارای تجربیات فراوانی در زندگی گردد.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) در مورد تکامل عقلی این دوره می فرمایند:
« آخرین مرحله تکامل عقل در 35 سالگی است. پس از آن تجربه هاست که به کمال می رسد.»(16)

دوران سوم

پس از سپری شدن دوران دوم، دوران سوم که آغاز آن از 35 سالگی و پایانش در 60 سالگی است، شروع می شود.
مولای بزرگوار، امام رضا(ع) ویژگی های این دوران را چنین بیان می فرمایند:
« سپس فرد وارد مرحله سوم زندگی می گردد که شصت سالگی ادامه پیدا می کند. در این مرحله طبع سودا بر بدن حاکم است.
از ویژگیهایی این دوران، مزّین شدن مرد به حکمت و پند و موعظه و شناخت و دور اندیشی و نظم دادن به امور و درستی نظر در عواقب امور و درستی عقیده می باشد و تغییرات زندگی او را دگرگون نمی سازد.»(17)
مرحله سوم عمر انسان دارای ویژگی های خاصی می باشد در این دوران، شخص بر اساس اینکه به تکامل عقلی نایل گردیده و بازیچه های محیطی دیگر او را فریب نمی دهند، و با گامهایی استوار و دنیایی تجربه از حاصل تلاش دورانهای گذشته به پیش می رود.
این دوران دارای ویژگی های خاصی است. در این دوران فرد حاصل تلاش یک عمر زندگی را مشاهده کرده است و از آنجائیکه دارای تجربیات فراوان است، سعی می کند دیگران را نیز در زمینه های مختلف راهنمایی کند.
فرد در این دوران مسئولیتی بس سنگین نسبت به خود و دیگران بر عهده دارد. ضمن اینکه باید تلاش کند خود را از خطاها و اشتباهات مصون و محفوظ نگه دارد، اطرافیان را نیز باید تا حد توان از مرتکب شدن خطاها و اشتباهات جلوگیری نماید.
پیامبر بزرگوار(ص) درمورد یکی از مسئولیت های خطیر افرادی که در این دوران بسر می برند، می فرمایند:
« خداوند به دو فرشته حافظ اعمال فرمان داده است که نسبت به بنده در سنین جوانی ارفاق کنند و چون فرد به چهل سالگی رسید، از آن پس تمام اعمال فرد را ثبت می نمایند.»(18)
کلام پیامبر بزرگوار(ص) مسئولیت این افراد را در این سنین به خوبی مورد بررسی قرار می دهد. چنین فردی در این دوران، وظیفه ای بس سنگین به عهده دارد؛ زیرا کوچکترین خطای او از دید و قلم حافظان اعمال انسان به دور نمی ماند.

دوران چهارم

این دوران با حاکمیت بلغم که حاصل آن ایجاد ناتوانی و سستی در فرد می باشد، آغاز می گردد.
مولای بزرگوار، امام رضا(ع) ویژگی های این دوران را این گونه بیان می فرمایند:
« سپس فرد وارد مرحله چهارم زندگی می گردد. در این دوران بلغم حاکم بر بدن است دراین مرحله، شخص بر اثر پیری و ناتوانی به سوی نقص عیش، لاغری و کم شدن نیروی بدن و تباهی آن گام بر می دارد.
از ویژگی های این مرحله آن است که فرد، اشیا و کسانی را که با آنها در ارتباط بوده، فراموش می کند و نمی شناسد، در حضور مردم، چرت می زند و به هنگام خواب، بدخوابی بر او مستولی می گردد. گذشته ها را به یادنمی آورد و حوادث را فراموش می کند. عادات خود را از دست می دهد. روش دیرینه اش در زندگی تغییر می یابد. شادابی چهره اش خشک و چروکیده می شود. رویش ناخن ها و موهایش کم می گردد و همواره از نظر جسمی به قهقرا می رود؛ زیرا بلغم بر او مستولی گردیده و خصلت بلغم، سردی و خشکی است و سردی و خشکی از نظر جسمی بیانگر فنای تمام بدن می باشد.
که دراثر آن بدن نیروی خود را از دست می دهد.»(19)
مرحله چهارم، آخرین مرحله عمر انسان است. ضعیف و سستی بدن و ناتوانی اعضاء با از بین رفتن سلولهای بدن همراه است. به تحلیل رفتن بدن و سستی آن و کم شدن قدرت حافظه و ضعیف شدن تفکر از علائم بارز این دوران می باشد.
از خصوصیات دیگران این دوران تحلیل سلولهای جسمی و مغزی می باشد که به تبع آن فرد قدرت حافظه و یادگیری خود را به تدریج از دست می دهد.
علت بوجود آمدن این حالت در بدن، غلبه بلغم بر جسم و روان انسان می باشد.
از ویژگی های مهم این دوران آن است که سردی در نفس انسان جریان پیدا می کند و او را به حالت خمودی و سستی گرایش می دهد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در زمینه غلبه بلغم بر نفس انسان می فرمایند:
« و چون برودت بر او چیره شود فرد اندوهگین و محزون می گردد، افتاده، افسرده می شود و به فراموشی دچار می گردد.»(20)
این حالت در زمانی صورت می گیرد که بلغم سراسر وجود انسان را فرا گرفته باشد.
بنابراین چهار عامل؛ خون و صفرا و سودا و بلغم در رفتار شخصیتی انسان نقش به سزایی بر عهده دارند. در هر دوران یکی از این عوامل بربدن انسان مستولی و غالب می گردند و سه عامل دیگر را تحت سیطره خود قرار می دهند در دوران اول خون بر سه عامل دیگر غلبه پیدامی کند و در دوران دوم صفرا بر سه عامل دیگر برتری پیدا می کند و در مرحه سوم زندگی، سودا بر سه عامل دیگر غلبه دارد و در نهایت، در دوران چهارم که زمان پیری انسان می باشد، بلغم با تمام نیروی خود بر سه عامل دیگر غلبه پیدا می کند و انسان را به حالت خمودگی و سستی می کشاند.
این مرحله از پست ترین دوران زندگی انسان به شمار می رود؛ زیرا با بالا رفتن سن، قدرت تفکر و یادگیری کاهش می یابد و به اندازه قدرت تفکر و تعقل کودکان می رسد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می فرمایند:
« پست ترین درجات عمر آن است که عقل انسان به حد عقل کودک هفت ساله برسد.»(21)
چنین مرحله ای نهایت تنزل تعقل فرد می باشد. در چنین حالتی اندیشه درستی از فرد سر نمی زند و لذا دائماً حالت فراموشی در او مشاهده می گردد.
وقتی فرد در چنین مرحله ای قرار گرفته باشد، تمام تلاش خود را صرف آماده شدن به ورود به جهان آخرت می نماید و می داند که دیر یا زود به حضور حضرت باریتعالی خواهد رسید و لذا تمایلی برای ماندن دراین دنیا ندارد.
مطالعه طبایع چهار گانه در رفتار انسان از دیدگاه مولای بزرگوار(ع) قابل تأمل است و به بررسی عمیقی نیاز دارد. شخصیت انسان همواره در تحول زمان، بر اساس غلبه یکی از عوامل چهار گانه تأثیر می پذیرد و در هر دوران، انسان شخصیتی دگرگونه می یابد اما به نظر می رسد که شخصیت فطری انسان همواره از دگرگونی مبرّا است.
بنابراین می توان دریافت که شخصیت انسان همواره تحت تأثیر چهار عامل خون، صفرا، سودا و بلغم قرار دارد به طوری که این تغییرات در رفتار انسان در طول زندگی او به طور ملموس، قابل مطالعه و مشاهده می باشد.

پی نوشت ها :

1. عِرفانُ المَرءِ نَفسَهُ اَن یَعرِفَها باربعٍ طبائعَ وَ اربَعٍ دَعائِمش وَ اربَعةِ ارکانٍ فَطبایعُهُ: الدَمُ و المِرةٌ و الرّیحَ و البلغم...
( تحف العقول، ص 638).
2. الطّبایعَ اَربَعَةً: فمِنهُنَّ البَلغَمَ وَ هُو خصمٌ جَدَلٌ، وَ مِنهُنَّ الدَمش وَ هُو عَبدٌ زَنجیَّ وَ رُبَّما قَتَلَ العَبدُ سیَّدَةُ، وَ مِنهُنَّ الرِّیحُ و هُوَ مَلِکٌ یُداری. وَ مِنهُنَّ مِرةٌ وَ هیهاتَ هی الارضُ اذا ارتُّجتِ ارتجَّتُ بِما علیها ( عیون اخبار الرضا، ج2، ص 148).
3. إنَّ مَغیَّرَ الخَلقِ کَمَغیرِ الخَلقِ اِنَّکَ لا یَستطیعُ انَّ تُغَیِّرَ خُلقَهُ حَتّی تُغَیِّرُ خُلقَهُ ( نهج الفصاحه، ص 183).
4. کُلُّ شَیءٍ یُستَطاعُ، اِلّا ثَقَلَ الطِّباعِ ( میزان الحکمه، ج9، ص 4193).
5. إنَّ الخَلقَ مَنیحَةَ یَمنَحُهَا الله عَزَّ وَ جَلَّ خَلقَهُ، فَمِنهُ سَجیَّةٌ وَ مِنهُ نیَّةً عرض کردم کدام یک از این دو بهتر است؟ امام باقر علیه السلام فرمودند: صاحِبُ السُّجیَّةِ هو مَجبولٌ غَیرةُ وَ صاحِبُ النیَّةِ یَصبِرُ عَلَی الطَّاعَةِ تَصَبُّرَ، فهو اَفضَلَهُما ( اصول کافی، ج3، ص 158).
6. برای مطالعه بیشتر به کتاب خودشناسی، تألیف اچ.جی. ایستک و گلن ویلسون مراجعه شود.
7. روانشناسی، تألیف دکتر حمزه گنجی، ص 148.
8. اِنَّ اللهَ تعالی بُنَی الجسامَ عَلَی اربَعِ طبایعَ: وَ هِیَ المرَّتانِ و الدَّمَ و الدَّمَ و البَلغَمَ بِالجُملَةِ حارَّانِ وَ بارِدانِ قَد خُولِفَ بَینَهُما فَجَعَلَ الحارَّینِ لَیَّناً وَ بابساً و کذلکَ البارِذَینِ رَطَباً و بابساً ( بحارالانوار، ج63، ص 316).
9. ضَادَالنُّورَ بِالظُّلمَةِ و الوضوحَ بالبَهَمةِ و الجُمودَ بالبَلَلَ و الحَرُور بالصَّردِ مُؤلَّفَ بَینَ متعادِباتِها، مُقارِنٌ بَینَ مُبتایناتِها مُقَرَّبَ بَینَ مُتباعِداتِها، مُفَرِّقَ بَین مُتذایناتِها ( حدیث تربیت، ج3، ص 6).
10. ثُمَّ فَوقَ ذلِکَ علی اربَعَةِ اجزاءٍ مِنَ الجَسَدِ وَ عَلَی الرَّأُس و الصَّدرِ و الشَّر اسباب و أَسفَلُ البَطنِ. وَاعلَم، اَنَّ الرَّاسَ و الأذنین و العَینَینَ و المَنخَزینِ و القَمِ و الانَفَ مِنَ الدَّمِ، وَ انَّ الصُّدرَ مِنَ البَلغَمِ و الرِّیحَ، وَ انَّ الشَّراسیفَ مِنَ المِرَّةِ الصُّفراءی و انَّ اسفَلَ البَطنی مِنَ المِرَّةِ السّوداءِ ( بحارالانوار، ج62، ص 317)
11. وَاعلَمَ انَّ احوالَ الَّتی بَناءُ اللهُ علیها وَ جَعَلَهُ مُتَضَرِّفاً بِها فاِنَّها اربَعةَ احوالٍ: الحالَةُ الاُولی: الخَمسَ عَشَرَ سَنَةٌ إِلَی خَمسةِ وَ عِشرینَ سَنَةَ وَ فیها شَبابَهُ وَ حُسنُهُ وَ بهاتُهُ وَ سُلطانُ الدَمِ فِی جِسمِهِ ( بحارالانوار، ج62، ص 317)
12. فاذا حَلَّت بِه الحرارَةَ اَشِر وَ بَطِرَ وارتاحَ و قَتَلَ وَ سرَقَ وَ بَهجَ و استَبشَرَ وَ فَجَرَ وزَنا وَ بَذخَ ( تحف العقول، ص 640).
13. یا مَعشَرَ الفِتیان، حَصَّنُوا اَعراضَکُم بِالاذَبِ وَ دینَکُم بالعِلمِ . ( الحدیث، ج2، ص 8).
14. لا تَنسَ صَحَّتَکَ وَ قُوَّتَکَ وَ فَراغَکَ وَ شَبابَکَ و نشاطَکَ وَ غِناکَ وَ اَن تَطلُبَ بِهِ الاخِرَةِ ( الحدیث، ج2، ص 368).
15. ثُمَّ الحالَةَ الثّانیةُ مِن خَمسَةِ وَ عِشرینَ سنةَ الی خمسٍ وَ ثلاثینَ سنةَ و فیها سُلطانٌ المِرَّةِ الصّفراءُ و قُوَّةٌ غَلَبتِها عَلی الشَّخصِ وَ هِیَ اَقوی ما یکونٌ وَ لا یزالُ کَذلِکَ حَتّی یَستُوفِی المُدَّةِ المدکُورَةَ وَ هِیَ خَمسُ وَ ثلثوُنَ سَنَةً ( بحارالانوار، ج62، ص 317).
16. وَ یَنتَهی عَقلُهُ خمسٍ وَ ثَلثینَ وَ ما کانَ بعدَ ذلِکَ فَبِالتَّجارُبِ ( حدیث تربیت، ج2، ص 22).
17. ثُمَّ یَدخُلُ فی الحالَةِ الثّالِثَةِ اِلَی اَن تَتکامَلَ مُدَّةُ العمرِ ستینَ سَنةً فیکونُ فی سُلطانِ المِرَّةِ السُّوداءِ و هِیَ سِنُّ الحِکمَةِ و المَوعِظَةِ وَ المَعرِفَةِ و الدَّاریَّةِ و انتظَامُ الامورِ وَ صِحَةِ النَّظَرِ فی العَواقِبِ وَ صِدقِ الرَّایِ و ثُباتِ الجاشِ فی التَّصَرُّفاتِ..( بحارالانوار، ج62، ص 317).
18. قالَ اللهُ تعالی لِلحافظَینِ اَنی ارفقا بِعَبدی فی حَداثَةِ سُنَّةِ فاذا بَلَغَ الاربَعینَ اَحفظاةُ وَ حقَّقاهُ .
( حدیث تربیت، ج3، ص 133).
19. ثُمَّ یَدخُلِ فی الحَالَةِ الرَّابِعَةِ وَ هِیَ سُلطانٌ البَلغَمِ وَ هِیَ الحالَةُ الّتی لا یَتَحَوَّلَ عَنها ما بَقِی الالهَزمِ وَ نَکذَ عیشّ و ذَبولٌ وَ نَقص فی القُوةِ و فسادَ فی کونِهِ و نُکتٌ انَّ کُلَّ شیءٍ کان لا یَعرِفُه حَتّی یَنامَ عِندالقَومِ وَ یسهَرَ عِندالنَّومِ وَ لا یتَذکَّرُ ما تُقَدَّمُ وَ یَنسی ما یُحدثُ فی الاوقاتِ وَ یَذیلٌ عَودَةُ وَ یَتَغَیَّرُ مَعهودَةُ وَ یَجُفٌ ماءَ رَونَقِهِ وَ بَهائِهِ. وَیقِلَ بَیتِ شَعِره و اظفارِهِ و لا یَزالُ جسمُه فی اِنعکاسِ و اَدباری ما عاشَ لانَّهُ فی سلطانٍ المِرَّةِ البَلغَمِ و هو باردٌ و جامدٌ. فَجُودُهس و بَردُهُ یکونَفناءَ کُلَّ جسمٍ یستُولیَ عَلیهِ فی آخِرَ القُّوةِ البَلغَمَیَّةِ. ( بحارالانوار، ج62، ص 318-317).
20. وَاذا کانَت باردةٌ اهتَمَ وَ حَزِنَ و استکانَّ و دَبَلَ وَ نَسِیَ. ( تحف العقول، ص 640).
21. إنَّ اَرذَلَ العُمرِ اَن یَکونَ عَقلَهس عَقل ابنِ سَبعٍ سِنینِ ( الحدیث، ج1، ص 210).


تاریخ : 17 / 12 / 1392
بازدید : 801
نویسنده : sharef zadeh

 اراده شناسی

 





 

یکی از مباحث بسیار مهم که در روانشناسی اسلامی مورد مطالعه قرار گرفته است، موضوع اراده می باشد.
انسان بر اساس عقل خود می تواند در انتخاب هدفها و مسائل مختلف، آزادانه اراده خود را به کار گیرد. اگر چه ممکن است اراده انسان تحت تأثیر هوی ها و تمایلات لذت جویی و شهوات نیز قرار گیرد، اما به هر صورتی که باشد انسان یک انتخاب گر است و به اختیار خود می تواند هدف خود را انتخاب نماید و همین عامل سبب می شود که انسان نسبت به سایر حیوانات برتری داشته باشد.
شناخت اراده به مناسبت اینکه یک عامل قلبی و روانی به شمار می آید، اندکی مشکل به نظر می رسد؛ اما با توجه به مثال هایی که ارائه خواهد گردید، امید می رود که فهم این مشکل آسان گردد.
برای شناخت اراده، بهتر است با ارائه یک مثال، آن را مورد بررسی قرار دهیم:
تصور کنید فردی می خواهد از یک خیابان شلوغ و پر ترافیک عبور نماید. ماشین ها و وسائط نقلیه با سرعت هر چه تمام تر از خیابان عبور می کنند.
او می تواند بر اساس امکانات موجود، چندین طریق را به اراده خود انتخاب کند:
او می تواند از میان شلوغی ماشین ها، راهی برای عبور پیدا کند و خود را به طرف دیگر خیابان برساند، و نیز می تواند صبر کند تا ماشین های خیابان عبور کنند و در فرصت مناسب از خیابان رد شود و یا می تواند خود را بر سر چهار راه که دارای چراغ راهنمایی می باشد، برساند و پس از مشاهده چراغ سبز با خیال راحت از خیابان عبور نماید.
او می تواند یکی از سه طریق و یا روش های دیگر را که به ذهنش می رسد، انتخاب کند.
نکته بسیار مهم آن است که او هر روشی را که برای عبور از خیابان انتخاب می کند، با اراده خود انتخاب می کند.
مثال فوق را می توان در هر زمینه ای تعمیم داد. در هر صورتی که باشد انسان با داشتن اراده خود یک انتخاب گر است و می تواند روش صحیح را در زندگی انتخاب کند.
نکته بسیار جالبی که در مثال فوق و یا هر مثال مشابه وجود دارد این است که همه آنها از سه عامل تشکیل یافته اند:
1- عاملی که فرد، با آن موضوع مواجه می شود، این عامل را از دیدگاه اسلام قضا گویند.
2- عاملی که فرد بر اساس شرایط محیط آن را انتخاب می کند که از دیدگاه اسلام قدر نامیده می شود.
3- عامل بسیار مهم، خود فرد است که با اراده خویش بهترین قدر را انتخاب می کند.
در هر ماجرایی همواره این سه عامل وجود دارد.
برای تبین بهتر این سه عامل، روایتی را در این زمینه مورد بررسی و تحلیل قرار می دهیم: اصبغ بن نباته گوید؛ مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) از زیر دیوار مایلی که خطر خراب شدن داشت، به طرف دیگر رفت.
شخصی از ایشان سؤال کرد؛ یا امیرالمؤمنین از قضای خداوند فرار می کنی؟
آن بزرگوار فرمودند:
« از قضا به قدر می گریزم.»(1)
در این روایت بسیار پر معنی، دیوار مشرف به خراب شدن به عنوان قضای الهی است. مولای بزرگوار(ع) بهترین قدر را با اراده خویش انتخاب می کنند و آن ننشستن در کنار آن دیوار و ترک آنجا می باشد.
بنابراین، انسان را اراده خود در مقابل هر قضایی می تواند بهترین قدر را انتخاب کند.
مهمترین عاملی که موضوع مورد بحث ما می باشد، اراده است که اگر آن را از حیطه قضا و قدر حذف کنیم، به جبر دچار خواهیم شد.
باید دانست کسانی که دچار جبر گردیده اند، دراثر نادیده گرفتن عامل بسیار مهم اراده می باشد.
اکنون ما می خواهیم بدانیم که اراده چیست و خاستگاه آن کجاست و چگونه انسان صاحب اراده می شود و بر اساس آن در مقابل مواجه شدن با قضاها، به چه طریقی قدرها را انتخاب می کند.
برای شناخت اراده، در روایات اسلامی، اطلاعات دقیقی وجود دارد که با اندکی تأمل و تفکر، موضوع اراده مورد شناسایی قرار می گیرد.
روایتی از مولای بزرگوار، امام رضا(ع) ویژگیها و خاستگاه اراده را بطرز بسیار جالبی تبیین می نماید.
صفوان بن یحیحی گوید؛ به مولای بزرگوار، ابوالحسن (ع) گفتم:
از اراده خدایتعالی و اراده خلق مرا مطلع فرمائید.
آن بزرگوار فرمودند:
« اراده و خواست بشر ابتدا در ضمیر او متجلی می شود و سپس به مرحله عمل در می آید.
اما اراده و خواست خدایتعالی غیر از ایجاد و عمل مرحله دیگری ندارد؛ زیرا که خداوند بر آورد نمی کند، همت نمی گمارد، اندیشه و تفکر نیز ندارد. این صفات و حالات از ذات باریتعالی به دور است و تنها در خلایق متجلی می شود.
اراده و خواست خدا همان فعل ایجاد است وقتی می فرماید:
کُن فَیَکونُ
« باش و می شود»
حتی همین گفتن با لفظ و زبان و همت و تفکر همراه نیست. اراده او از چگونگی به دور است ذات او هم از چگونگی به دور است.»(2)
در این روایت، امام بزرگوار(ع) منبع و خاستگاه اراده ی انسان را ضمیر او معرفی می فرمایند.
همانگونه که در مبحث مطالعه قلب بیان گردید، تمام اعمال انسان در اختیار قلب او می باشد و انسان به وسیله فرمان قلب می بیند، می شنود، می خورد، می آشامد، کار می کند و...
قلب دارای مکانهای خاصی است که یکی از آنها ضمیر می باشد، ضمیر جایگاه اراده شخص می باشد و انسان هر عملی را که تصمیم می گیرد انجام دهد، تصمیم این عمل ابتدا در ضمیر قلب او نقش می بندد و سپس به مرحله اجرا گذاشته می شود.
همه اعمال انسان ابتدا در ضمیر وی که جایگاهش در قلب انسان می باشد، ایجاد می گردد. پس از آنکه اجرای این عمل از ضمیر ( که جایگاه اراده می باشد) به ذهن منتقل گردید و به ذهن او رسید، انسان به انجام آن عمل مبادرت می ورزد.
رفتاری که از انسان سر می زند بر اساس مفهومی است که در ضمیر وی قرار دارد اما او از شنیدن صدای آن مفهوم در ضمیر خود غافل است. مفاهیمی که در ضمیر انسان وجود دارند به صورت رفتار درعمل فرد ظاهر می شوند.
امام بزرگوار(ع) در ادامه روایت، تفاوت اراده مخلوق و خالق را مورد بررسی قرار می دهند. اراده خداوند مانند مخلوق نیست که از مکانی مانند ضمیر برخاسته شده باشد بلکه خداوند هر عملی را که اراده انجام آن را داشته باشد به محض اراده کردن، آن عمل انجام می پذیرد.
برای شناختن اراده انسان، لازم است که ضمیر را بهتر بشناسیم.

ضمیر

رفتارهایی که از انسان سر می زند و قابل مشاهده می باشد، بر اساس عواملی است که روان او را تحریک می کنند. به عبارت دیگر، روان انسان متأثر از اثر محرکاتی است که بصورت خود آگاه و ناخود آگاه به او ارائه می گردد.
تمام محرکاتی که روان را تحت تأثیر قرار می دهند، برخاسته از ضمیر قلبی انسان می باشد.
اطلاعاتی که در ضمیر قلب انسان وجود دارد، در ذهن او نیز می تواند حضور داشته باشد.
اینگونه اطلاعات را، خاطرات خود آگاه گویند.
اما گاهی اطلاعاتی در ضمیر انسان وجود دارند که فرد به ظاهر از آنها آگاهی ندارد. چنین خاطرات را اطلاعات ناخود آگاه گویند.
رفتارهای نا خود آگاه انسان، بیشتر از همان اطلاعاتی سرچشمه می گیرند که در ضمیر قلبی وی بصورت نهفته باقی مانده است و بصورت رفتارهای سمبلیک ظاهر می شوند.
بنابراین تمام اطلاعات انسان در قلب وی وجود دارند که جایگاه آن ضمیر قلب او می باشد و هرگز از بین نمی روند، اما این اطلاعات راهی برای ظاهر شدن ندارند، زیرا همه آنها در قلب انسان بایگانی شده اند.
اطلاعاتی که در ذهن انسان وجود دارد، در ضمیر قلب او نیز موجود است. در این لحظه می توان گفت که رابطه اطلاعاتی بین ذهن و ضمیر قلب، برقرار است و انسان به تمام آن اطلاعات آگاهی کافی دارد.
وقتی انسان اراده می کند که سخن بگوید قبل از سخن گفتن آنچه را که می خواهد بیان کند در ضمیر قلبش وجود دارد و سپس آنچه را که در ضمیرش وجود دارد بر زبانش جاری می سازد.
مولای بزرگوار امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
« ای مردم، در انسان ده خصلت است که زبان آن را آشکار می سازد؛ زبان گواهی است که از ضمیر انسان گزارش می دهد...»(3)
در این روایت، نطفه سخن گفتن که در ضمیر انجام می پذیرد به خوبی نمایان است. به عبارتی دیگر، انسان آنچه را که می خواهد بر زبان بیاورد، ابتدا در ضمیر قلب او آن مطلب نقش می بندد و سپس از قلب به ذهن او منتقل می شود و پس از آن به زبان فرد جاری می گردد.
مولای بزرگوار(ع) در روایت دیگری می فرمایند:
« هیچکس در ضمیر خود رازی را پنهان نمی کند مگر آنها از حرفهای بیهوده او و رنگ چهره اش آشکار می شود.»(4)
کلام مولای بزرگوار (ع) از یک روانکاری بسیار دقیق علمی حکایت می کند.
بر اساس کلام آن بزرگوار، خاستگاه همه رفتارهای انسان ضمیر او می باشد. گاهی این رفتارها و تمایلات در ذهن ما حضور پیدا می کنند و ما بوجود آنها آگاهی پیدا می کنیم و گاهی آنها نمی توانند در ذهن ما حاضر باشند؛ اما بطور غیر مستقیم در گفتارها و رفتارها و در چهره ما آشکار می شوند.
مولای بزرگوار(ع) در این روایت، هر گونه کلام و هر گونه واکنش که از انسان سر می زند و یا آثارش در چهره و زبان وی آشکار می گردد، آغازش را به ضمیر نسبت داده و خاستگاه تمام واکنش های او را ضمیر معرفی می فرمایند.
روایت ارزنده دیگری از مولای بزرگوار، امام موسی کاظم(ع) بیانگر این حقیقت می باشد.
آن بزرگوار در پاسخ به این سؤال از اراده خدا و اراده مخلوق، فرمودند:
« اراده مخلوق برخاسته از ضمیر آنان است و عملی است که در پی آن بروز می کند؛ اما درباره خدای عز و جل اراده، همان ایجاد و پدید آوردن اشیاء است، نه چیز دیگر، زیرا او نه درنگ و تأمل می کند، نه تصمیم می گیرد و نه می اندیشد. این صفات در او نیست، اینها از صفات مخلوقانند. پس اراده خدا همان فعل اوست، نه چیز دیگر.»(5)
کلام ارزنده مولای بزرگوار(ع) نیز بیانگر این حقیقت است که اراده انسان برخاسته از ضمیر قلبی انسان است و انسان با اراده خود که از ضمیر وی برخاسته است، اقدام به هر گونه عملی می کند.
بنابراین، ضمیر جایگاه اراده انسان و اعمال وی می باشد. وقتی انسان بخواهد عملی را انجام دهد و یا سخنی بگوید، ابتدا این عمل در ضمیر قلب او نقش می بندد و سپس در رفتارش ظاهر می شود.
در روایتی ارزشمند، مفهوم ضمیر را به خوبی می توان مورد مطالعه قرار داد.
محمد بن مسلم گوید؛ از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) معنی
یَعلَمُ السّرَّ وَ اَخفی
را سؤال کردم.
آن بزرگوار فرمودند:
« سرّ، آن چیزی است که در نفس خود آن را پنهان نگاه می داری و اَخفی، آن چیزی است که زمانی به ذهنت خطور کرده و سپس آن را فراموش کرده ای.» (6)
دراین روایت بسیار جالب، ضمیر خود آگاه که در ذهن انسان می باشد و ضمیر ناخود آگاه که در قلب او قرار دارد، به خوبی بیان گردیده است.
آنچه را که انسان در ذهن خود بطور خود آگاه بدان آگاهی کامل دارد، سرّ است و هر زمان که بخواهد می تواند آن را آشکار کند، و آن اطلاعاتی که انسان از آن آگاهی ندارد و در گذشته های بسیار دور اتفاق افتاده و اکنون فراموش گشته است، اَخفی می باشد.
این اطلاعات در ضمیر قلبی انسان قرار دارد.
انسانها به تمام آن اطلاعاتی که در ضمیر شان نهفته است آگاهی ندارند. قوانینی وجود دارد که بر اساس آن، بعضی از آن اطلاعات از ضمیر به ذهن می رسد و انسان ها آنچه را که به ذهنشان رسیده است بازگو می نمایند (مانند قانون تداعی معانی)
آنچه که به ذهن انسانها خطور می کند تمام آن اطلاعاتی نیست که در ضمیر قلبشان وجود دارد، زیرا اطلاعات ضمیر انسان بیش از آن است که انسان بتواند آنها را بازگو نماید.
باید توجه داشت که بیشتر اطلاعاتی که در ضمیر انسان وجود دارند و از ذهن او فراموش شده اند، به صورت ناخود آگاه در رفتار فرد تجلی پیدا می کنند.
گاهی انسان دارای رفتارهایی است که از علت بروز آنها آگاهی ندارد. این رفتارها گاهی چنان پیچیده به نظر می رسند که ورزیده ترین روانکاوان از علت و چگونگی آنها نمی توانند آگاهی پیدا کنند؛ زیرا که خاستگاه این رفتارها، ضمیر ناخود آگاه فرد می باشد.
وجود این رفتارها گاهی موجب اختلالات روانی و رفتاری نیز می گردد و فرد ناچار است به روانپزشک مراجعه کند و به درمان آنها اقدام نماید.
بسیاری از نابسامانیهای روانی انسان از ضمیر ناخود آگاه او سرچشمه می گیرند.
بطور مثال، فردی که دروغ می گوید، این عمل او ناشی از عقده حقارتی است که در ضمیر قلبی او بصورت نهفته باقی مانده است و اکنون بصورت عارضه دروغگویی، خود نمایی می کند.
کلامی از پیامبر بزرگوار (ص) بیانگر این حقیقت است.
آن بزرگوار می فرمایند:
« دروغگو، دروغ نمی گوید مگر بسبب حقارتی که در نفس خود احساس می کند. »(7)
ضمیر انسان، جایگاه اطلاعات فراموش شده او می باشد و هر گونه رفتار نابهنجاری که از فرد مشاهده می شود و انسان به علت آن نمی تواند پی ببرد، بدون تردید، باید جایگاه آن را در ضمیر ناخود آگاه وی جستجو نمود؛ زیرا که خاستگاه تمام عارضه های روانی، ضمیر قلبی انسان می باشد.
مولای بزرگوار، امام صادق (ع) نیز می فرمایند:
« هیچ انسان دچار بیماری تکبر و ستمگری و خشونت نمی شود، مگر بسبب پستی و حقارتی که در نفس خویشتن احساس می کند.»(8)
بدین ترتیب می توان دریافت که بسیاری از نابسامانی های روانی انسان از ضمیر قلبی وی سرچشمه می گیرند.
زمانی که کودک متولد می شود، هیچگونه ادراکی به محیط خود ندارد و نمی تواند با والدین و اطرافیان خود رابطه کلامی برقررا کند؛ اما باید دانست که ضمیر قلبی کودک بیدار است و کوچکترین محرکات را درخود ضبط می کند.
گاهی ما بدون آنکه خود بخواهیم از موضوعی رنج می بریم و یا به موضوعی علاقه مند هستیم، اما علت آن را به درستی نمی دانیم.
چنین رفتارهایی را که فرد از علت آن آگاهی ندارد اما در رفتارش بخوبی آشکار است، رفتارهای نا آگاهانه می گویند که منشاء آنها ضمیر قلبی انسان می باشد. این عوامل به صورت نمادین و سمبلیک، رفتار فرد را تحت تأثیر قرار می دهند و او بی آنکه بخواهد چنین رفتاری را از خود بروز می دهد.
یکی از دوستان می گفت که من از مشاهده افرادی که در روز عاشورا قمه می زنند، به شدت می ترسم!
علت این امر را هنوز نتوانسته ام پیدا کنم.
وقتی گذشته دوران کودکی او را مورد بررسی قرار دادیم؛ او گفت وقتی سه ساله بودم، روزی ( که بطور حتم روز عاشورا بوده است) با مادرم به تماشای عزاداری رفته بودیم. صحنه هایی را در خیابان مشاهده می کردم که موجب ترس من می شد. افراد قمه زن را می دیدم که بر اثر بی حال شدن همدیگر را به پشت خود حمل می کردند و من وقتی آنها را مشاهده می کردم می خواستم خود را در زیر چادر مادرم پنهان کنم!!
اما گاهی هیچکس خاطرات دوران تولد و مراحل بعد از آن را تا سنین محدودی به خاطر ندارد؛ اما این اطلاعات در ضمیر قلب انسان همواره موجود می باشند.
این اطلاعات به دو طریق در رفتار انسان تجلی پیدا می کنند:
1- به صورت رفتارهای ناخودآگاه که از افراد سر می زند و خود انسان از علت وجودی آن رفتار آگاهی ندارد.
بطور مثال فردی که از تاریکی می ترسد و از رفتن در اتاق تاریک وحشت دارد، این رفتار از ضمیر نا خودآگاه او سرچشمه می گیرد. ممکن است والدین در دوران کودکی، او را به خاطر جلوگیری از گریه، و از عاملی که تاریکی در آن نقش عمده ای داشته، ترسانده باشند. این عامل در آن لحظه موجب سکوت و عدم گریه کودک شده است، اما ترس از آن عامل، در ضمیر قلب او از بین نرفته است و اکنون موجب می شود که کودک ناخود آگاه از رفتن در اتاق تاریک بترسد.
اگر رفتار او ( ترس از تاریکی) مورد تحلیل و تفسیر قرار گیرد می توان منشأ ترس را، والدین او شناخت که در دوران کودکی از عامل ترسناکی که تاریکی در آن نقش بسزایی داشته است، او را ترسانده اند.
این مثال و مثالهای مشابه که روانکاوان به تحلیل رفتار انسان می پردازند، وجود ضمیر قلب انسان را ثابت می نماید و تأیید می کند که هیچگونه اطلاعاتی از ضمیر انسان محود و نابود نمی شود.
2- اطلاعاتی که در ضمیر انسان وجود دارند به آسانی قدرت آشکار شدن پیدا نمی کنند، گاهی بصورت ناخود آگاه در رؤیاهای فرد بطور سمبلیک ظاهر می شوند.
روانکاوان اینگونه رؤیاهایی را که انسان به هنگام خواب مشاهده می کند، مورد تحلیل و بررسی قرار داده اند.
بطور کلی زمانی که انسان می خوابد، ضمیر او بیدار است و تمایلات ناخواسته و سرکوب شده که در ضمیر وی وجود دارند، به صورت سمبلیک در رؤیاهای شخص، جلوه گر می شوند.
این عامل توانسته است روانکاوان را یاری دهد که بتوانند از این طریق، رفتارهای نامطلوب و ناخود آگاه افراد را که زندگی فردی و اجتماعی آنان را تهدید می کند، مورد مطالعه قرار دهند.
بر همین اساس می توان دریافت رؤیاهایی که برخاسته از ضمیر انسان می باشند، این حقیقت را ثابت می کنند که هیچگونه اطلاعات و ادراکاتی، از قلب و روان انسان محو و نابود نمی شود.
باید توجه داشت که روانکاوان، مرکز اطلاعات خود آگاه و ناخود آگاه را در ذهن انسان تلقی کرده اند در حالی که اطلاعات خود آگاه انسان در ذهن او و اطلاعات ناخود آگاهش در ضمیر قلبی وی قرار دارند. به عبارت دیگر می توان گفت، هر گونه اطلاعاتی که درذهن انسان وجود دارد، در ضمیر قلبی او نیز موجود می باشد و بر اساس عواملی این اطلاعات از ضمیر قلب به ذهن فرا خوانده می شوند. اما همه اطلاعات و ادراکاتی که در ضمیر قلبی انسان وجود دارند، در ذهن او نمی تواند حضور داشته باشند؛ زیرا دراین صورت انسان دچار ناراحتی های بسیار شدید روحی و رفتاری خواهد گردید.
اطلاعاتی که در ضمیر قلب انسان وجود دارد براساس قوانینی مانند قانون تداعی معانی، به ذهن انسان می آید. اما گاهی اطلاعات موجود در ضمیر، راهی برای ورود به ذهن پیدا نمی کنند، در این لحظات انسان به فراموشی دچار می گردد.
بنابراین فراموشی زمانی اتفاق می افتد که اطلاعات نتوانند از ضمیر به ذهن فرا خوانده شوند.
خداوند متعال براساس مصلحتی چنین قانونی را مقرر فرموده است تا انسانها در آرامش زندگی کنند؛ زیرا اگر همه آنچه که در ضمیر انسان وجود داشت، در ذهن وی حضور می یافت، هیچگونه آرامشی برای انسان باقی نمی ماند؛ زیرا خاطرات تلخ و شیرین و اطلاعات گوناگون، به ذهن هجوم می آوردند و آسایش را از انسان سلب می کردند.
همچنان که خداوند متعال، یادگیری را موهبتی برای انسانها قرار داده است، فراموشی نیز که موهبت بزرگتری است، از سوی خداوند متعال به انسان ارزانی گردیده است؛ زیرا اگر فراموشی در انسان وجود نداشت، اطلاعات دیرینه انسان و خاطرات تلخ و شیرین گذشته، لحظه ای او را آرام نمی گذاشت و این عمل موجب اختلالات رفتاری وی می شد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) خطاب به یکی از شاگردان خود به نام مفضل، می فرمایند:
« ( ای مفضل) بدان که نعمت فراموشی بسیار بزرگتر از نعمت حافظه و یاد آوری است. اگر فراموشی نبود، هیچ کس مصیبت و سختی های خود را فراموش نمی کرد، حسرتش پایان نمی یافت، کینه اش تمام نمی شد. با به یاد داشتن آفات و بلاهای دنیا، هیچگاه از آن بهره نمی جست. امیدی به فراموشی و غافل شدن از ( ستم) سلطان و رهایی از حسد رشکبران نداشت.
آیا نمی بینی که چگونه دو نیروی حافظه و فراموشی که ضدّ یکدیگرند، هر کدام برای مصلحتی خاص، درنهاد آدمی نهفته شده است؟»(9)
بر اساس کلام ارزنده مولای بزرگوار(ع) می توان دریافت که فراموشی رفتاری است که کاملاً به سود انسان است؛ اگر چه بعضی آن را عارضه نامطلوب می دانند. اما باید دانست که این موهبت، لطفی از جانب خداوند متعال می باشد که انسان بدین وسیله تلخی ها و ناکامی های روزگارش را فراموش می نماید تا این عوامل، مزاحم زندگی شادی بخش او نگردد.
اما این سخن بدین معنی نیست که اطلاعات فراموش شده در ضمیر انسان از بین رفته اند؛ زیرا که هیچگونه اطلاعات انسان اگر چه به ظاهر فراموش شده باشد، در ضمیر قلبی وی از بین نمی روند. آنها همچنان در ضمیر بایگانی می شوند و بعدها بر اساس قوانینی چهره خود را آشکار می سازند.
بنابراین می توان دریافت که اطلاعات فراموش شده بطور عمده به دو طریق می توانند ظاهر شوند.
1- گاهی در زمان خواب به صورت سمبلیک خود نمایی می کنند.
2- و گاهی به صورت رفتارهای سمبلیک در رفتار فرد ظاهر می شوند.
زمانی که انسان در خواب است و مشغول مشاهده رؤیا می باشد، برخی از اطلاعات که در ضمیر او نامشکوف باقی مانده است، فرصت آشکار شدن پیدا می کنند و به صورت سمبلیک ظاهر می شوند.

پی نوشت ها :

1. اَفِرُّ مِن قَضاءِ اللهِ اِلی قَدَرِ عَزَّوَجَلَّ ( حدیث تربیت، ج1، ص 36).
2. الإرادَةُ مِن الخَلقِ الضَمیرُ وَ ما یِبدو لَهُم بَعد ذلِکَ مِن الفِعلِ وَ اَما مِن اللهِ تَعالیَ فَارادَتَهُ اِحداثُهُ لا غَیرُ ذلکَ، لِأنَّهُ لا یَزوّی و لا یهِمُّ و لا یَتَفکَّرُ، و هذهِ الصِّفاتَ مَنفیَّةً عنهُ و هی صفاتُ الخَلقِ، فارادَةً للهِ الفعِلُ لا غیرُ ذلکَ یقولُ لَهُ: کُن فَیکونُ بلالَفظٍ وَ لا نُطقٍ بِلسانٍ و لا هِمَّة وَ لا تَفکُّر، و لا کَیفَ لِذلکَ کَما انَّهُ لا کَیفَ لهُ ( اصول کافی، ج1، ص 148).
3. اَیّها الناسُ اِنَّ فی الاِنسانِ عَشرَةَ خِصالٍ یَظهِرُها لِسانُهُ: شاهِدٌ یَخبِرُ عَنِ الضَّمیر... ( تحف العقول، ص 152).
4. ما اَضمَرَ احدٌ شیئاً الاَظَهؤَ فی فلَتاتِ لِسانِهی وَ صَفَحاتِ وَجهِهِ. ( الحدیث، ج2، ص 233).
5. الإرادَةُ مِنَ المَخلُوقِ الضَّمیرُ، وَ ما یَبدو لَهُ بَعدَ ذلِکَ مِنَ الفِعلِ، وَ أمَّا مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَارادَتَهُ اِحداثُهُ لا غَیرَ ذلِکَ؛ لِانَّهُ لا یُرَوَّی و لا یَهمَّ و لا یَتَفکَّر، وَ هَذِهِ الصَّفاتُ مَنفیَّةٌ عَنهُ، و هیَ مِن صفاتِ الخلقِ، فَارادَةِ اللهِ وَ هِی الفِعلُ لا غَیرَ ذَلِک ( میزان الحکمه، ج8، ص 3671).
6. السَّرُ ماکتَمتُهُ فی نَفسِکَ و اَخفی ما خَطَر ببالِکَ ثُمَّ انسَیتَهُ. ( اسماء الحسنی، ص 83).
7. لا یَکذِبُ الکاذِبُ اِلا مِن مَهانَةِ نَفسِهِ ( الحدیث، ج2، ص 289).
8. ما مِن رَجُلٍ تَکبُرَ اَو تَجَبَّرَ اِلّا لِذلَّةٍ وَجدَها فی نَفسِهِ ( همان، ج2، ص 279).
9. وَ اعظَمَ مِنَ النَّعمَةِ عَلَی الانسانِ فی الحِفظِ النَّعمَةِ فی النِّسیانِ. فانَّهُ لَو النّسیان، لما سلا احَدَ عَن مُصیبَةٍ، و لا انقضت لَهُ حَسرَةٌ وَ لا ماتَ لَهُ حِقدٌ، وَ لا استمتَعَ بِشیءٍ مِن متاعِ الدُّنیا مَع تذکَر الافات، و لا رَجا غَفلَةً مِن سُلطانٍ، و لا فترَةً مِن حاسِدٍ، اَفَلا تَری کَیفَ جُعِلَ فی الانسانِ الحِفظُ و النِّسیانُ، و هُما مختَلِفانِ متضادّانِ
( بحارالانوار، ج3، ص 81).


تاریخ : 17 / 12 / 1392
بازدید : 664
نویسنده : sharef zadeh

 رؤیا شناسی

 






 

زمانی که انسان می خوابد، رؤیاهای متعدد و متنوعی را مشاهده می کند که از اسرار و چگونگی آن، اطلاعات دقیقی در دست نیست. اما دانشمندانی که بر اساس علم دقیق، به اسرار رؤیا و تحلیل آن آگاهی داشته باشند، به خوبی می توانند چگونگی رؤیاهای انسان را مورد تجریه و تحلیل قرار دهند و تفسیر نمایند.
در این زمینه دانشمندان روانکاو متعددی در تحلیل و تفسیر رؤیا، مطالعات گسترده تری انجام داده اند اما به لحاظ این که دانشمندان در این زمینه در آغاز راهند، لذا هنوز نتوانسته اند. تمام قوانین مربوط به رؤیا و تحلیل و تفسیر آن را مورد بررسی قرار دهند.
هدف ما از بررسی این مبحث آن است که از دیدگاه آیات قرآن و روایات اسلامی که منبع عظیم و پر قدرت و قابل اعتمادی در زمینه تحلیل و تفسیر رؤیا بشمار می روند، به بررسی تحلیل رؤیا بپردازیم.
پیامبر بزرگوار اسلام(ص) رؤیاهای انسان را به سه دسته مهم طبقه بندی فرموده اند. آن بزرگوار می فرمایند:
« رؤیا بر سه قسم است:
1- تهدید شیطان است که می خواهد به وسیله آن، انسان را غمگین سازد.
2- آرزوهایی است که شخص در بیداری می نماید و در خواب می بیند.
3- یک جزء از چهل و هشت جزء پیغمبری است.»(1)
این طبقه بندی بسیار دقیق علمی، می تواند منشأ مطالعات بسیاری از روانکاوانی که می خواهند در زمینه تحلیل رؤیا اطلاعات بدست بیاورند، مورد استفاده قرار گیرد.
اولین دسته از رؤیاهایی که مورد بررسی قرار می گیرد، رؤیاهایی است که مشاهده آن موجب ناراحتی انسان می گردد.
القائات شیطانی به هنگام رؤیا برای افرادی که اینگونه خوابها را مشاهده کرده اند، پوشیده نیست. اینگونه رؤیاها پیام خاصی ندارند و قابل تحلیل و تفسیر نیستند و اگر قابل تفسیر باشند فرد ورزیده ای می خواهد که آنها را مورد تحلیل قرار دهد و آن رؤیا را با ضمیر ناخود آگاه وی پیوند دهد.
اما رؤیاهای دسته دوم و سوم بر اساس اهدافی صورت می گیرند و لذا قابل تحلیل و تفسیر می باشند.
مولای بزرگوار، امام باقر(ع) در زمینه رؤیاهای نوع اول و نوع سوم اطلاعات بسیار جالبی برای ما ارائه فرموده اند که می تواند در تحلیل این گونه رؤیاها ما را یاری دهد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« ...نفس (درخواب) هر آنچه را که در ملکوت آسمانها مشاهده کرده باشد، رؤیاهای صادقه است که تأویل دارد و هر آنچه که بین زمین و آسمان دیده باشد، از موهومات شیطانی است که در خیال او انداخته می شود و تاویلی ندارد.»(2)
امام بزرگوار(ع) در این روایت، موضوع رؤیاهایی را که انسان به هنگام خواب مشاهده می کند، بطور بنیادی مورد تحلیل و بررسی قرار داده اند.
امام بزرگوار(ع) در مرحله اول به نوعی از رؤیا اشاره فرموده اند که انسان آن را مشاهده می کند و بعدها به درستی آن بطور دقیق پی می برد. اینگونه رؤیاها، همان رؤیاهای صادقه می باشند که پیامبر بزرگوار(ص) آن را در گروه سوم بیان فرمودند.
بررسی این نوع رؤیاها، بطور کامل در مبحثی جداگانه مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.
رؤیاهای دوم که مولای بزرگوار(ع) به آن اشاره فرمودند، مربوط به رؤیاهایی است که به خوابهای آشفته معروف است و نفس انسان آن را بین زمین و آسمان و در فضای مادی مورد مشاهده قرار می دهد. چنین خوابی تعبیر و تحلیل خاصی ندارد و شیطان در وقوع چنین رؤیاهایی نقش اساسی دارد و تخیلات انسان را مورد القائات خود قرار می دهد.
دومین دسته از رؤیاهایی که پیامبر بزرگوار(ص) طبقه بندی فرمودند، شامل رؤیاهایی است که مربوط به آرزوها و تمایلات ناخواسته و ناخود آگاه افرادی می باشد که به هنگام خواب تجلی پیدا می کنند. این رؤیاها از ضمیر قلبی انسان سرچشمه می گیرند.
اطلاعاتی که از ابتدای تولد در انسان ایجاد می شود در ضمیر قلب او وجود دارند ولی انسان به آنها آگاهی ندارد. بطور مسلم هیچکس خاطرات دوران تولد و مراحل بعد از آن را تا سنین محدودی به خاطر ندارد اما این اطلاعات در ضمیر قلب انسان همواره موجود می باشند.
این اطلاعات به دو طریق در رفتار انسان تجلی پیدا می کند:
1- به صورت رفتارهای ناخود آگاه که از افراد سر می زند و خود انسان از علت وجود آن رفتار آگاهی ندارد.
بطور مثال فردی که از تاریکی می ترسد و از رفتن در اتاق تاریک وحشت دارد، این رفتار از ضمیر ناخود آگاه او سرچشمه می گیرد. ممکن است والدین در دوران کودکی، او را به خاطر جلوگیری از گریه، و از عاملی که تاریکی در آن نقش عمده ای داشته، ترسانده باشند.
این عامل در آن لحظه موجب سکوت و عدم گریه کودک شده است، اما ترس از آن عامل، در ضمیر قلب او از بین نرفته است و اکنون موجب می شود که کودک ناخود آگاه از رفتن در اتاق تاریک بترسد.
اگر رفتار او ( ترس از تاریکی) مورد تحلیل و تفسیر قرار گیرد می توان منشأ ترس او را، والدین شناخت که در دوران کودکی از عامل ترسناکی که تاریکی در آن نقش بسزایی داشته است، او را ترسانده اند.
این مثال و مثالهای مشابه که روانکاوان به تحلیل رفتار انسان می پردازند، وجود ضمیر قلب انسان را ثابت می نماید و تأیید می کند که هیچگونه اطلاعاتی از ضمیر انسان محود و نابود نمی شود.
2- اطلاعاتی که در ضمیر انسان وجود دارند به آسانی قدرت آشکار شدن پیدا نمی کنند، گاهی بصورت ناخود آگاه در رؤیاهای فرد بطور سمبلیک ظاهر می شوند.
روانکاوان اینگونه رؤیاهایی را که انسان به هنگام خواب مشاهده می کند، مورد تحلیل و بررسی قرار داده اند.
فودور(3) که یکی از روانکاوان شخصیت می باشد، تحلیل بسیار جالبی از اطلاعات ضمیر فرد، که به صورت ناخود آگاه در رؤیاهای او ظاهر می گردد، مورد بررسی قرار داده است.
« به عقیده او، اطلاعاتی که در ضمیر انسان از دوران اولیه کودکی، مخصوصاً از دوران تولد او وجود دارد، نیروهایی هستند که شخصیت فرد را تحت تأثیر قرار می دهند.
به عقیده ی فودور، این تجربه ها در ضمیر انسان همچنان ثابت باقی می مانند و در طی دوران زندگی به طور غیر مستقیم آثار خود را به صورتهای گوناگون نشان می دهند.
بسیاری از نشانه های ترس از زمان تولد، در اشخاص وجود دارند و می توان آنها را فوراً باز شناخت. به عقیده فودور، فشار وارد بر کودک در زمان تولد در محتوی رؤیاهای فرد به طرز محسوسی مانند چهار دست و پا از سوراخهای تنگ رد شدن تجلی پیدا می کند.»(4)
افرادی که در خواب مشاهده می نمایند. از جاهای تنگی به زحمت عبور می کنند، بر اساس عقیده ی فودور، این عامل به صورت سمبلیک از زمان تولد در آنها موجود می باشد که در ضمیر قلب آنان نقش بسته است.
بطور کلی زمانی که انسان می خوابد، ضمیر او بیدار است و تمایلات ناخواسته و سرکوب شده که در ضمیر وی وجود دارند، به صورت سمبلیک در رؤیاهای شخص، جلوه گر می شوند.
این عامل توانسته است روانکاوان را یاری دهد که بتوانند از این طریق، رفتارهای نامطلوب و ناخود آگاه افراد را که زندگی فردی و اجتماعی آنان را تهدید می کند، مورد مطالعه قرار دهند.
در روایات اسلامی، تحلیل چنین رؤیاهایی بطور شفاف مورد بررسی قرار گرفته است که به ذکر نمونه ای از آن می پردازیم.
مردی به حضور مولای بزرگوار، امام صادق(ع) آمدو عرض کرد:
ای پسر پیامبر، در خواب دیدم مثل این که در خارج شهر کوفه ام در نقطه ای که می دانم کجاست. مردی را دیدم که از چوب تراشیده شده و بر اسب چوبی سوار است و با شمشیر برق زننده خود جولان می دهد و من در شدت وحشت و ترس او را تماشا می کنم!
آن بزرگوار فرمودند:
« تو قصد داری مردی را در امر زندگیش فریب دهی. از خدایی که تو را آفریده و سپس می میراند، بترس.»(5)
آن مرد عرض کرد:
شهادت می دهم که دانش را از معدن آن فرا گرفته اید. اینک شما را از تفسیری که به رؤیای من نمودید، آگاه سازم:
یکی از همسایگان من کالای خود را نزد من به فروش آورده بود. چون غیر از من کسی طالب آن کالا نبود، تصمیم داشتم آن را به قیمت خیلی اندک از او خریداری کنم!(6)
تحلیل و تفسیر این رؤیا توسط مولای بزرگوار(ع) که بر اساس ضمیر ناخود آگاه فرد، در رفتار او تأثیر گذاشته بود، وجود اطلاعاتی را که در ضمیر انسان به صورت نهفته وجود دارند، مورد تأیید قرار می دهد.
بنابراین، اطلاعاتی که در ضمیر انسان وجوددارند و فرد از آن به آسانی نمی تواند آگاهی داشته باشد، عواملی هشتند که می توانند به صورت ناخود آگاه در رفتارها و گفتارهای غیر ارادی فرد جلوه گر شوند. این عوامل می توانند در رؤیای انسان نیز به طور سمبلیک ظاهر شوند.
مطالعه افرادی که پس از مرگ وارد عالم برزخ می شوند، نیز وجود این حقیقت را به خوبی به اثبات می رساند که ادراکات انسان نه تنها با عامل مرگ از بین نمی رود؛ بلکه آگاهی های آنان بیشتر نیز می شود؛ زیرا آنچه را که در ضمیر شان بود، اکنون بصورت آشکار در قلبشان خودنمایی می کند.
روایت رزنده ای از پیامبر بزرگوار(ص) این حقیقت مورد بررسی قرار می دهد.
از آن بزرگوار نقل شده که در پایان جنگ بدر آن حضرت در کنار چاه بدر ایستادند و به مشرکینی که آن روز کشته شده بودند و آنها را به چاه انداخته بودند، فرمودند:
« تحقیقاً شما برای پیامبر خدا همسایه های بدی بودید، او را از منزلش بیرون کردید، و او را از وطنش راندید، سپس بر علیه اوگرد آمدید و با وی جنگیدید.
آنچه را که پروردگارم به من وعده داده بود، حق یافتم، آیا شما هم آنچه را که پروردگارتان به شما وعده داده بود، حق یافتید؟»
عمر بن خطاب گفت؛ یا رسول الله، به جسدهایی که مرده اند، چه می فرمائید؟
پیامبر بزرگوار(ص) فرمودند:
« ای پسر خطاب! به خدا سوگند، تو از آنان شنواتر نیستی و میان آنها و میان اینکه فرشته ها آنها را با عمودهای آهنین بزنند، نیست مگر اینکه صورتم را اینطور از آنها بر می گردانم.» (7)
این روایت به خوبی ثابت می کند که اطلاعات انسان حتی پس از مرگ نیز از بین نمی رود. انسان زمانی که زنده است بر اساس عللی، اطلاعاتی که در ضمیر قلبی وی وجود دارد، به ذهن وی نمی رسد؛ اما زمانی که با عامل مرگ این مانع برطرف شد، اطلاعات ضمیر در ذهن انسان حضور می یابد.
متأسفانه بیشتر روانکاوان و روانشناسان، مرکز اطلاعات خود آگاه و ناخود آگاه را در ذهن انسان تلقی کرده اند در حالی که اطلاعات خود آگاه انسان در ذهن او و اطلاعات ناخود آگاهش در ضمیر قلبی وی قرار دارند. به عبارت دیگر می توان گفت، هر گونه اطلاعاتی که در ذهن انسان وجود دارد، در ضمیر قلبی او نیز موجود می باشد و بر اساس عواملی، این اطلاعات از ضمیر قلب به ذهن فرا خوانده می شوند. اما همه اطلاعات و ادراکاتی که در ضمیر قلبی انسان وجود دارند، در ذهن او نمی توانند حضور داشته باشند؛ زیرا در این صورت انسان دچار ناراحتی های بسیار شدید روحی و رفتاری خواهد گردید.
اطلاعات ناخود آگاه ضمیر، گاهی در رفتار انسان چنان جلوه گر می شود که انسان بدون این که ازخود اراده ای داشته باشد به سوی آن کشیده می شود.
یک حدیث قدسی، وجود چنین رفتار ناخود آگاهانه را مورد تحلیل قرار می دهد.
خداوند متعال به داود(ع) وحی فرمود:
« چه بسیار رکعت های طولانی خاشعانه که نمازگزاری انجام داده باشد، اما نزد من به اندازه پوسته هسته خرمایی نمی ارزد. وقتی من بر قلب او نظر می کنم می بینم تا از سلام نماز فارغ شد، اگر زنی خود را به او عرضه نماید، او را اجابت خواهد کرد و اگر مؤمنی با او معامله کند، به او خیانت خواهد نمود.»(8)
دراین حدیث قدسی، فردی که به فریضه نماز پرداخته است، بر اساس اهداف نماز، باید از فحشاء و منکرات مبرا باشد و اگر در مقابل عمل نامطلوب و زشتی قرار گیرد، باید از آن خودداری نماید. اما به لحاظ اینکه چنین فردی در ضمیر خود اندیشه نامطلوبی دارد که خود از آن آگاهی ندارد، به محض مواجه شدن با صحنه ای که موافق خواسته ضمیر او می باشد، ناخواسته به آن اقدام می کند. چنین افرادی وقتی در معرض گناه و تجاوز به حقوق دیگران قرار می گیرند، آنچه که در ضمیر شان وجود دارد و به آن فرمان می دهد، نا آگاهانه به انجام اعمال نامطلوب اقدام می کنند. اعمال نامطلوب فرد که برای او قابل پیش بینی نیست، از ضمیر قلبی وی سرچشمه می گیرند.
سومین دسته از رؤیاهایی که پیامبر بزرگوار(ص) بیان فرمودند. مربوط به رؤیاهایی است که به رؤیاهای صادقه معروف است. علت این که این نوع رؤیاها را صادقه نام نهاده اند، بخاطر آن است که وقوع آنها پس از مشاهده، حتمی است. افرادی که چنین رؤیاهایی را مشاهده کرده اند، تحقق یافتن آن را نیز تجربه کرده اند. دراین رؤیاها، نفس انسان به همراه ملائک به حضورحضرت باریتعالی برده می شود و از سوی پروردگار متعال لطف خاصی نسبت به بنده مؤمن خودعنایت می گردد.
پیامبر بزرگوار(ص) در مورد این گونه رؤیاها می فرمایند:
« رؤیای مؤمن سخنی است که خداوند درخواب با بنده خود می گوید.»(9)
این چنین رؤیاها از صحیح ترین رؤیاهایی هستند که هر انسان درخواب مشاهده می کند زیرا وقوع آن به صورت عینی و تجربی بعدها برای فرد مشخص می گردد.
در مناظره ای که بین مولای بزرگوار، امام صادق(ع) و طبیب هندی مورد مطالعه قرار گرفت، طبیب هندی با آنکه دارای عقاید خالص توحیدی نداشت اما به این موضوع جالب اشاره کرد و می گوید:
« گاهی می شود واقعه ای را پیش از وقوع درخواب ببینیم و پیش از آنکه شب شود آن واقعه درخارج اتفاق می افتد.»
اعتراف طبیب هندی و افراد زیادی که چنین رؤیاهایی را مشاهده کرده اند و وقوع آنها را پس از مشاهده به تجربه دیده اند، وجود چنین رؤیاهای صادقه را مورد تأیید قرار می دهد.
نمونه های بارزی از این نوع رؤیاها در قرآن و روایات اسلامی وجود دارد که حقیقی بودن آنرا به اثبات می رساند.
از قرآن کریم که هیچ کس در صحیح بودن مطالب آن نمی تواند شکی داشته باشد، دو نمونه از رؤیاهای صالحه را مورد بررسی قرار می دهیم.
از نوع رؤیاهای صادقه، رؤیایی است که حضرت یوسف (ع) در دوران کودکی آن را مشاهده نموده و خداوند متعال در قرآن کریم آن را بیان فرموده است.
خداوند متعال در سوره یوسف، آیه 4 می فرماید:
إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ‌
« زمانی که یوسف به پدرش گفت که ای پدر، من خواب عجیبی دیده ام، درخواب دیدم که یازده ستاره و آفتاب و ماه را که آنها برای من سجده می کردند.»
رؤیای حضرت یوسف(ع) در ایام کودکی، بدون تردید از رؤیاهای صادقانه می باشد، زیرا وقوع آن پس از طی چند سال بعد به وقوع می پیوندد. زمانی که او پادشاه مصر می شود و پدر و مادر و برادرش او را پیدا می کنند.
تحلیل و تفسیر رؤیای حضرت یوسف (ع) را مولای بزرگوار، امام باقر(ع) این گونه بیان می فرمایند:
« خورشید ( سمبل) مادر یوسف، راحیل است و ماه ( سمبل) پدر او یعقوب و یازده ستاره (سمبل) برادران او هستند. وقتی بر او وارد شدند و او را دیدند، خداوند را به سبب شکر سجده کردند و این سجده برای خدا بود.»(10)
تأویل و تحلیلی که امام بزرگوار(ع) از رؤیای حضرت یوسف(ع) می نمایند، بسیار دقیق و علمی می باشد؛ زیرا که این گونه رؤیاها گاهی بصورت سمبلیک تجلی پیدا می کنند و تحلیل گر دانشمندی می تواند آن را تأویل و تحلیل نماید.
ویژگی های بارز این نوع رؤیاها آن است که از وقوع اتفاق بسیار مهمی در آینده دور یا نزدیک خبر می دهد.
وقوع این رؤیاها، خود دلیل محکمی بر وجود نفس و قلب است؛ زیرا که در چنین رؤیاهایی، ملائک نفس را به عامل ملکوت می برند و حقایقی از زمان آینده به او نشان داده می شود.
دانشمندانی که تصور می کنند که مغز انسان تنها عامل رؤیای انسان است و نقش نفس را دراین پدیده نادیده می گیرند، یا اصلاً آن را انکار می کنند، وجود چنین رؤیاهایی می تواند دلیل قاطعی در اثبات نفس و قلب باشد.
علم کنونی انسان به سبب این که از قوانین حاکم بر نفس و قلب انسان غافل است و نتوانسته است بطور کامل آنها را مورد بررسی قرار دهد، بدین جهت نمی تواند علت وقوع چنین رؤیاهایی را که در زمان آینده اتفاق می افتد، تبیین کند.
وجود رؤیاهای دیگری از رؤیاهای صالحه که در قرآن کریم بیان گردیده است، می تواند نمونه بارزی در این زمینه باشد.
این رؤیا مربوط به رؤیای پادشاه مصر در زمان حضرت یوسف(ع) می باشد. خداوند متعال در قرآن کریم ماجرای این رؤیا را این گونه بیان می فرمایند:
وَ قَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاَتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یَابِسَاتٍ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ‌ ( یوسف، 43)
« و پادشاه مصر گفت که من در رؤیا دیدم که هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را می خورند و هفت خوشه سبز را هفت خوشه خشک نابود کرد. ای دانشمندان اگر تعبیر کننده خوبی برای خواب هستید رؤیای مرا تعبیر کنید.»
رؤیایی که پادشاه مصر در خواب مشاهده نموده بود از نوع رؤیاهای صادقه می باشد زیرا که توسط حضرت یوسف(ع) تعبیر شد و آن نتایج مثبت را برای مردم مصر و کشورهای اطراف آن فراهم آورد.
تعبیر کنندگان خواب آن زمان از تعبیر چنین رؤیایی، عاجز و ناتوان شدند و گفتند که این رؤیا از نوع رؤیاهای آشفته می باشد و تعبیر خاصی ندارد. اما فردی که هم زندانی حضرت یوسف(ع) در زندان پادشاه مصر بود، یوسف (ع) را به آنها معرفی کرد و گفت؛ تنها کسی که می تواند این رؤیا را تعبیر کند جز یوسف (ع) نمی باشد.
وقتی حضرت یوسف (ع) را برای تعبیر خواب پادشاه مصر آوردند، ایشان در تعبیر خواب او فرمود:
قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً فَمَا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ إِلاَّ قَلِیلاً مِمَّا تَأْکُلُونَ‌. ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ سَبْعٌ شِدَادٌ یَأْکُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلِیلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ‌. ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عَامٌ فِیهِ یُغَاثُ النَّاسُ وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ‌ . ( یوسف49- 48- 47).
« یوسف گفت: طبق روال خود هفت سال زراعت کنید هر خرمنی که درو می کنید جز کمی را که به مصرف خود می رسانید، همه را با خوشه در انبار ذخیره گردانید. پس از آن هفت سال خشکسالی می آید و قحطی پدیدار می گردد. در این هفت سال، ذخیره شما به مصرف غذای مردم می رسد جز اندکی که باید ( برای کاشتن) در انبار نگهدارید. پس از آن سالی می آید که بارندگی فراوان گردد و مردم در آن به آسایش و نعمت و فراوانی می رسند.»
تعبیر و تأویل رؤیای پادشاه مصر که توسط حضرت یوسف (ع) انجام گرفت و حوادثی که بر اساس آن در سالهای بعد به وقوع پیوست، حکایت از این دارد که چنین رؤیایی، بدون تردید از رؤیاهای صادقه می باشد زیرا وقوع آنها به طور کامل در آینده دور یا نزدیک به حقیقت پیوست.
نکته جالب توجه این است که رؤیاهای صادقه ای که پادشاه مصر مشاهده کرده بود، تعبیر و تأویل آن هر دو در کتاب خداوند متعال ثبت گردیده است و به صورت وحی بر پیامبر بزرگوار(ص) بیان شده است. این موضوع، قاطع بودن چنین رؤیاهایی را مورد تأیید قرار می دهد و برای کسی که در صحیح بودن روایات تعبیر خواب تردیدی وجود داشته باشد، در تعبیر و تأویل کلام خدا، حتی احتمال تردید نیز وجود ندارد.
بررسی این رؤیاها بیانگر حقیقتی را مورد تأیید قرار می دهد و آن این که در مشاهده رؤیا، نفس و قلب دخالت دارد؛ زیرا که در رؤیاهای صادقه، نفس به وسیله ملائک به عالم ملکوت برده می شود تا او در این عالم حقایقی را دریافت کند. چنین رؤیاهایی را نمی توان با علم اندک دانشمندان عصر ما تأویل و تفسیر نمود؛ زیرا که این حقایق به علم قاطع و محکمی نیازمند است تا بتوان بر اساس آن، چنین رؤیاهایی را تعبیر و تحلیل نمود.
مطالعه این رؤیاها و بررسی آنها به وسیله روایات اسلامی، وجود ضمیر را در قلب انسان به خوبی ثابت می کند.

پی نوشت ها :

1. الرُّویا ثَلاثَةٌ: مِنها تهاویلٌ مِنَ الشَّیطانِ لِیَحزَنَّ ابنَ آدَمَ، وَ مِنها ما یَهِمُّ بِه الرَّجُل فی یَقظَتِهِ فَیراهُ فی منامِهِ، وَ مِنها جُزءٌ مِن سِتَّةٍ و اربعینَ جُزءٌ مِنَ النُّبوَّةِ ( نهج الفصاحه، ص 322).
2. فَمَهما رأت فی ملکوتِ السَّماواتِ فَهُو مِمَّا لَه تأویلٌ وَ مِمُّا رأَت بَینَ السّماأ و الارضِ فَهُو مِمّا تُخَیَّلَهُ الشّیطانُ وَ لا تاویلَ لَهُ ( اصول وافی، ج1، ص 296).
3. N.Fodor.
4. نظریه روانکاوان شخصیت، ص 58.
5. أنتَ رَجُلٌ تُریدُ اِغتیالَ رَجُلٌ فی مَعشیتِهِ. فَاتَّقِ اللهَ الَّذی خَلَقَکَ ثُمَّ یُمیتُکَ.
6. الحدیث، ج2، ص 75.
7. اصول وافی، ج1، ص 281.
8. کَم مِن رَکعَةٍ طَویلَةٍ فیها بُکاءُ بِخَشیةٍ قَد صَلاها صاحِبُها، لا تُساوی عِندی فتیلاًحینَ نَظَرتُ فی قلبِهِ فَوَجَدتُهُ اِن سَلَّمَ مِنَ الصَّلاةِ وَ بَرَزَت لَهُ اِمَرأةٌ وَ عَرضَت عَلَیهِ نَفسَها اجابَها و اِن عامَلَهُ مُومِنٌ خانَهُ ( بحارالانوار، ج84، ص 257).
9. رُؤیا المُومِنُ کَلامَ یُکَلِّمُ بِهِ العَبدُ رَبَّهُ فیِ المَنامِ ( نهج الفصاحه، ص 332).
10. تَاویلَ هَذِهِ الرُّویا انَّهُ سَیَملِکُ مِصرَ وَ یَدخُلُ عَلَیهِ اَبواهُ و اخوتُهُ. فامّا الشَّمسُ َامُّ یوسُفُ راحیلَ و القمَرَ یَعقُوبَ وَ اما احَدَ عَشرَ کَوکَباً فاخوتَهُ، فَلَمّا دَخَلوا عَلیهِ سَجَدُوا شَکراً للهِ وَحَدَهُ حینَ نَظَروا الیهِ و کانِ ذلِکَ السُّجودُ للهِ ( المیزان، ج21، ص 138).


تاریخ : 17 / 12 / 1392
بازدید : 565
نویسنده : sharef zadeh
راه هاي شناسايي افراد دروغگو
راه هاي شناسايي افراد دروغگو


 





 
بيراه نيست اگر بگوييم دروغ گفتن هم استعداد خاصي مي خواهد. متأسفانه تا به امروز علم موفق نبوده تا مرز افکار راست و دروغ را مشخص کند يا به عبارتي ديگر شلختگي ذهن مانعي بر سر راه اين تکنولوژي است، با اين حال افراد دروغگو را مي توان با استفاده از نشانه هايي تشخيص داد، آيا ازاين نشانه ها آگاهي داريد؟

چرا دروغ مي گوييم؟
 

جز در موارد خاصي که شخص دروغگو از رفتارش بدون هيچ منفعتي لذت مي برد، افراد دروغگو پيوسته براي دروغ هاي خود به دنبال دلايلي قانع کننده، مقابل وجدان خويش مي گردند. ترس از دست دادن يا ميل به دست آوردن فردي که به او علاقه منديد يا موقعيت شغلي و اجتماعي مناسب و... مهم ترين انگيزه هاي دروغ هاي کوچک و بزرگ هستند. 
روان شناسان معتقدند که بيشتر افراد به منظور محافظت از روابط اجتماعي خود دروغ مي گويند هنگامي که همسرتان از شما درباره ي بزرگي دماغش سؤال مي کند، ممکن است واکنشي کاملاً صادقانه در قبال پرسش او نداشته باشيد چون احساس مي کنيد باعث رنجش خاطر او مي شويد.
از سوي ديگر نبايد فراموش کرد جز در موارد استثنا و درمورد افرادي که با توجه به اعتقادات مذهبي قوي که دارند و از خطا مبرا هستند، کسي که ادعا کند در طول زندگي اش دروغ نگفته دروغگوي بزرگي است! بي ترديد همه ي افراد از روي اجبار يا به اختيار خود دروغ هايي در زندگي مي گويند، اما گاهي افرادي پيدا مي شوند که در اين زمينه افراط مي کنند.

چگونه دروغ سنج خوبي باشيم؟
 

تشخيص فرد دروغگو از شخص راستگو جزو علايق مشترک همه ي افراد است و به قولي «لذتي که در گرفتن مچ شخص دروغگو هست در دروغ گفتن نيست». 
روان شناسان دراين باره توصيه هايي دارند که دانستن آن ها مي تواند به شما کمک کند:

به حرکات ظاهري توجه کنيد
 

تنها به يک فاکتور مثلاً استرس داشتن فرد توجه نکنيد، چرا که ممکن است شخصي راست بگويد ولي هنگام صحبت کردن عصبي به نظر برسد. قبل از اين که سؤال بپرسيد ( بدون آن که جلب توجه کنيد) حالات اوليه ي فرد نظير ميزان نگراني، عصبانيت، ارتباط چشمي و پلک زدن و موقعيت دست هايش را به خاطر بسپاريد.

مقايسه کنيد
 

کليد فهميدن اين که شخصي دروغ مي گويد يا نه، در اين است که پس از سؤال کردن ( درست در مدت زمان کوتاهي که اطلاعات در مغز طرف مقابل پردازش مي شود تا جواب شما را بدهد.) تغييرات رفتاري او را که در مرحله ي پيش به خاطر سپرده ايد بررسي کنيد. توجه داشته باشيد فرصت مقايسه را از دست ندهيد زيرا پس از گذشت اين زمان طلايي فرد به تسلطي نسبي روي رفتارش خواهد رسيد.

خوب گوش کنيد
 

گاهي اوقات توجه به حالات بدن و دقيق شدن در رفتار طرف مقابل کمک شاياني به شما نمي کند. در اين موارد دقت در گفته هاي شخص، بهترين راهنماست. دروغگوها معمولاً بيش ازحد به جزئيات بي ربط مي پردازند. آن ها سعي مي کنند با اين کار ذهن مخاطب شان را از موضوع اصلي دور کنند تا دروغ شان کم رنگ جلوه کند. فراموش نکنيد که دروغگو فراموشکار و احتمال تناقض بين حرف هايش زياد است.

چند دقيقه مکث کنيد
 

براي بيشتر مردم دروغ گفتن امري سخت و استرس زاست و هيچ اتفاقي مثل سکوتي که ميان پاسخ او و سؤال بعدي تان برقرار مي کنند، عذاب آور نيست. سعي کنيد در اين موقع ميزان عصبانيت و نگراني فرد دروغگو را بسنجيد.

بحث را عوض کنيد
 

بي ترديد شيرين ترين زمان براي دروغگو لحظه اي است که احساس کند دروغ به پايان رسيده و در کارش موفق بوده است. تغيير بحث توسط شما احتمالاً لبخندي بر لبان دروغگو مي نشاند. در اين هنگام بازگشت به مبحث قبلي مانند ضربه ي پاياني يک بوکسور براي « ناک اوت» کردن حريفش است و با خشم مضاعف او همراه خواهد بود.

پنج عامل دروغگويي
 

1-بيماري دروغگويي:
نداشتن درک صحيح از کار درست و غلط و نداشتن حس پشيماني پس از آزار ديگران، از ويژگي هاي اصلي اين گونه بيماران است. چنين افرادي بسيار حرفه اي دروغ مي گويند، به هيچ وجه احساس بدي نسبت به عمل خود ندارند و اصولاً با عذاب وجدان بيگانه اند.
2-عادتي به نام دروغگويي:
براي چنين افرادي هميشه دروغ اولين گزينه است، حتي اگر برايش دليلي قانع کننده اي نداشته باشند. تجربيات و خاطرات دوران کودکي افراد دروغگو مثل زندگي در محيط فاسدي که دروغ ضرورت ادامه ي حيات و زندگي نسبتاً راحت آنها بوده، باعث مي شوند آن ها در هر سن و سالي هم که باشند به طور ناخود آگاه دروغگويي را ترجيح دهند.
3-خودشيفتگي:
نارسيست ها دروغ مي گويند تا نزد ديگران محترم شمرده شوند و بزرگ تر از آن چه هستند جلوه کنند.
4-بي ثباتي شخصيتي:
معمولاً زندگي افرادي که چنين خصوصيتي دارند با بي بندو باري اخلاقي همراه است، آنها براي فرار از احساس گناه و شرمي که نسبت به اعمال و مسئوليت ناپذيري خود دارند در دروغگويي افراط مي کنند.
5-دروغ هاي نمايشي:
«حالم اصلاً خوب نيست، به زودي مي ميرم» يا «اگر ترکم کني، خودم را مي کشم» از اين قبيل دروغ هايي است که غالباً براي جلب حس ترحم يا عشق و محبت اطرافيان گفته مي شود ولزوماً منعکس کننده ي احساسات واقعي شخص نيستند.

به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعبه 2 روانشناسی و... و آدرس sina95.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 102
بازدید دیروز : 182
بازدید هفته : 102
بازدید ماه : 15093
بازدید کل : 1333698
تعداد مطالب : 2955
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


RSS

Powered By
loxblog.Com