عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 18 / 12 / 1392
بازدید : 674
نویسنده : sharef zadeh

 

 شخصیّت حضرت زهرا(س) در کلام وحی

 






 

سخن گفتن از شخصیّتی که دارای عظمتی ویژه، پرورشی نمونه و حضوری همه جانبه در تمام جهات انسانیّت است، عشق و محبّت را به همراه خود می آورد. زنان مطرح در «قرآن»، هر یک شاخص های ویژه ای داشته اند و حضرت فاطمه (علیهاالسّلام)، خود به تنهایی همه ی آن شاخص ها را دارا می باشد:
حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) بانویی است چون حضرت مریم (علیهاالسّلام)، پاک و مطهّر و دارای ارتقای روحی و معنوی؛ چون بلقیس با علم و درایت؛ چون زنان معاصر با حضرت موسی (علیه السّلام)، حاضر در تمام لحظات حسّاس و سرنوشت ساز؛ چون هاجر، صبور و با استقامت.
حضرت فاطمه (علیهاالسّلام)، تمامی اینها را در خود جمع داشت؛ بلکه خود، حقیقت حُسن و تجسّم عینی آن بود و از این بالاتر، او بهترین اهل زمین بود و از این نیز فراتر، او محور هستی و انگیزه ی خلقت عالم، اعم از آسمان و زمین و جنّ بود.

«یا أحمَدُ! لَولاکَ لَما خَلَقتُ الاَفلاکَ، وَ لَولا عَلی لَما خلَقتُکَ، وَ لَولا فاطِمَةُ لَما خَلَقتُکُما»(1)

سخن گفتن از حضرت فاطمه (علیهاالسّلام)، فراتر از اندیشه ی بشری است؛ بنابراین باید شناخت او را در کلمات خدا و رسولش یافت. اگر معانی در قالب آن الفاظ بیان می شود، به منزله ی تنزیل حقیقت بلندپایه ی اوست. از این رو به بررسی آیات نازل شده در حقّ معرفتش می پردازیم؛ امّا قبل از ورود به بحث، نکاتی را یادآور می شویم:
1. هدف، نشان دادن شمّه ای از شخصیّت حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) در کلام وحی است، پرداختن به مباحث جزئی، فنّی-ادبی، تفسیری و فقهی، خودداری کرده و به حدّاقل در این زمینه، اکتفا می کنیم؛
2. دلالت همه ی آیات مورد بحث یکسان نیست. بر برخی از آیات، گذشته از ظاهر کلام، روایات متواتر از طریق شیعه و سنّی دلالت دارد و برخی دیگر علاوه بر معنا و تفسیر ظاهری به حکم تفسیر باطنی، بر آن حضرت منطبق است و برخی از آیات از قبیل بیان یکی از مصادیق آیه و از باب تطبیق است نه تفسیر،
3. برخی آیات، تنها به شخصیّت حضرت زهرا (علیهاالسّلام) دلالت دارد و بعضی ناظر به مقام و منزلت اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که حضرتش یکی از آنهاست.
ایاتی که دلالت بر حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) دارند-مطابق شاخص هایی که ذکر کرده ایم- بر اساس احادیث و اعتقادات شیعه بسیارند. از جمله:
سوره ی فاتحه، آیه ی6، سوره ی بقره، آیات 21 و 37؛ سوره ی آل عمران، آیات 61، 101، 103، 137، 195؛ سوره ی نساء، آیه ی 69؛ سوره ی توبه، آیه ی 119؛ سوره ی ابراهیم؛ آیه ی 24؛ سوره ی اسراء، آیات 26 و 57؛ سوره ی مؤمنون، سوره ی ابراهیم؛ سوره ی انعام، آیه ی 87؛ سوره ی نور، آیه ی 35؛ سوره ی طه، آیات 115 و 132؛ سوره ی فرقان، آیات 54 و 74، سوره ی احزاب، آیات 333 و 57؛ سوره ی شوری، آیه ی 23؛ سوره ی محمّد، آیه ی 11؛ سوره ی ذاریات، آیه ی 17؛ سوره ی طور، آیه ی 21؛ سوره ی الرحمن، آیات 19 و 20؛ سوره ی حشر، آیه ی 8؛ سوره ی قدر، آیه ی1؛ سوره ی مدثّر، آیات 38 و 39؛ سوره ی لیل، آیات 3 تا 7؛ سوره ی مزمّل، آیه ی9؛ سوره ی انبیاء، آیه ی 102 و سوره ی کوثر، آیات 1 تا 3.
در این مقاله به بررسی چند نمونه از این آیات با در نظر گرفتن نکاتی که قبلاً ذکر شد، می پردازیم:

1-سوره ی کوثر

«إِنَّا أَعطَیناکَ الکَوثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانحَر* إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الأَبتَرُ؛
ما تو را [چشمه ی] کوثر دادیم. پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن. دشمنت خود بی تبار خواهد بود.»

در شأن نزول این سوره گفته شده:
زمانی که رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) دو تن از فرزندان خود به نام های عبدالله و قاسم را از دست داد و دشمنان آن حضرت، برای تضعیف ایشان، زبان طعن و شماتت گشودند، عاص بن وائل او را «ابتر» خواند(2) که در لغت عرب به «مقطوع النّسل» اطلاق می شود.(3)
کوثر از ریشه ی کثرت است و بر چیزی اطلاق می شود که شأنیّت کثرت در او باشد و مراد از کوثر، خیر فراوان است.(4)
البتّه آن خیر کثیری که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در نتیجه ی اعطای خداوند، مالک آن شده است، در آیه ی اوّل مشخّص نشده و شاید بدین لحاظ باشد که با اطلاق و عدم تقیّد آن، عظمت و شأن خاص بدان ببخشد.
برای کلمه ی کوثر در این سوره، معانی متعدّد مطرح شده است. علّامه طباطبایی در «المیزان» با توجّه به معنای آخرین آیه که دشمن، آن حضرت را، ابتر معرفی کرده، مناسب ترین معنا را کثرت ذریّه ی پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ذکر می کند.(5) اگر خیر کثیر هم مراد باشد، یقیناً یکی از مصادیق آن، فراوانی نسل آن حضرت است.
کوثر، صیغه ی مبالغه است؛یعنی ای پیامبر! به تو، دختری دادیم که مجسّمه ی خیر است، استوانه ی برکت و اسطوره ی بالندگی است. به تو دختری دادیم که اگر همه ی فضایل و سجایای انسانی را مجسّم کنند، زهرا می شود. ای پیامبر! به شکرانه ی این نعمتی که به هیچ کس داده نشده و نخواهد شد، نماز بخوان و در هنگام تکبیر، دست هایت را بلند کن که این یک حالت خضوع است برای بنده و جلالتی است برای خدا!
امام فخر رازی در توضیح این آیه می نویسد:
کوثر، هشت معنا دارد که تمام آن معانی درباره ی حضرت صدّیقه ی طاهره، فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) است.
آنگاه خودش می گوید: چگونه فاطمه کوثر نباشد که چون علیّ بن الحسین، محمّد بن علی باقرالعلوم و صادق المصدّق، میوه و ثمره دارد؟!(6)
آری، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام)، چگونه خیر کثیر نباشد که از این نهر کوثر، صدها و بلکه هزاران جوی زلال و روشن، منشعب است؟
حسن ختام این بخش، آنکه نزول چنین سوره ای و چنین تعبیر بلندی(کوثر) درباره ی حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) در عهد جاهلیّت عربی که زن از کم ترین حقوق انسانی برخوردار نبود؛ بلکه تولّد دختر، مایه ی ننگ و سرافکندگی بود و دختران، زنده به گور می شدند، نشانگر جایگاه ارزشمند زن در مکتب حیات بخش اسلام است؛ موجودی که می تواند منشأ این مقدار خیر و برکت در تاریخ بشریّت باشد. موجودی که بنده ی برگزیده ی خدا و اشرف مخلوقات عالم، باید به شکرانه ی برخورداری از آن، در برابر پروردگارش، سر بر خاک بساید. در کدامین مکتب می توان چنین قرب و منزلتی برای زن یافت؟(7)

2- آیه ی تطهیر

«إنَّمَا یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیراً؛(8)
خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان[پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.»

این آیه به گفته ی بیشتر محدّثان اهل سنّت و تمام علمای شیعه، در خصوص اهل کساء، نازل شده است.
چنانچه در «صحیح» مسلم و ترمذی و «تفسیر کشّاف» و «طبری» و «درّالمنثور»، «مستدرک حاکم»، «منتخب کنزالعمال» و کتاب های دیگر از عایشه، امّ سلمه، انس بن مالک، ابوسعید خدری و دیگران با مختصر اختلافی روایت کرده اند که چون آیه ی تطهیر نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم)، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام)، علی (علیه السّلام) و حسن و حسین (علیهم السّلام) را خواندند و کسای خود را بر روی آنها انداختند و فرمودند:

«اللَّهُمَّ إِنَّ هَؤلاءِ أهلِ بَیتی، فَاذهِب عَنهُمُ الرِّجسُ وَ طَهِّرهُم تَطهیراً».

در انتهای سوره ی واقعه می فرماید:

«إِنَّهُ لَقُرآنٌ کَریمٌ*فِی کِتابٍ مَّکنُونٍ*لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا المُطَهَّرُونَ؛(9)
هیچ کس به قرآن، مسّ وجودی پیدا نمی کند، مگر مطهّرون.»

با توجّه به این آیه، تنها اهل بیت (علیهم السّلام)، مس وجودی کتاب مکنون را دارند و این هم فضیلتی بزرگ برای حضرت زهرا (علیهاالسّلام) است.
با توجّه به اینکه منظور از اراده ی حق تعالی در این آیه، اراده ی تکوینی است، نه تشریعی و با توجّه به احادیثی که معنای رجس را پاکی از گناه و آلودگی می داند نه پاکی از نجاسات ظاهری این آیه ی شریف، بزرگ ترین دلیل بر عصمت حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) از هرگونه گناه و آلودگی است؛ بلکه می توان گفت: از بعضی جهات مقام صدّیقه طاهره، از بسیاری از انبیا و ائمه (علیهم السّلام) نیز برتر است؛ چنانچه این مطلب از سخنان تاریخی امام حسین (علیه السّلام) در شب عاشورا در پاسخ به بی تابی خواهرش زینب (علیه السّلام)، مشاهده می شود.
امام علی (علیه السّلام) با استناد به «آیه ی تطهیر»، عصمت و طهارت زهرای مرضیه (علیهاالسّلام) را یادآوری می کنند. وقتی خلیفه ی اوّل با حضرت زهرا (علیهاالسّلام)، به منازعه برخاست و «فدک» را که در اختیار آن حضرت بود، مصادره کرد و دعوی آن حضرت را نشنید و شاهدانش را قبول نکرد، امام علی (علیه السّلام) خطاب به وی فرمود
اگر کسی ادّعا کند که [نعوذا بالله] فاطمه ی زهرا مرتکب منکر شده است و برای ادّعای خود، شاهدانی هم بیاورد و تو او را تصدیق کنی، کتاب خدا را تکذیب کرده ای؛ زیرا آیه ی تطهیر، شهادت خدا بر طهارت زهرا (علیهاالسّلام) است.»
آن بانوی بزرگ حدّ وسط و محور ارتباط اهل کساء بود.

«هُم اهل بیت النبوّة و معدن الرّساله، هم فاطمه و أبوها و بعلها و بنوها؛
آنان اهل بیت نبوّت و معدن رسالت هستند؛ فاطمه، پدر فاطمه، همسر فاطمه و پسران فاطمه.»

محور اصلی ارتباط اهل بیت (علیهم السّلام) با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، یک زن است. زنی که ذریّه ای پاک از او، زاده می شود و اوست که تنها حلقه ی اتّصال این فرزندان با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است.(10)
اگر به این نکته دقّت کنیم که گوینده ی این کلام، الله، ذات مستجمع صفات جمالیّه و جلالیّه است، خدایی که پروردگار عالم وجود است و اراده اش مساوی با تحقّق و وقوع می باشد، حقیقت این تکریم را بهتر، احساس خواهیم کرد.

3-آیه ی لیلة القدر

«إِنَّا أنزَلناهُ فِی لیلَةِ القَدرِ»

این آیه از جمله آیاتی است که علاوه بر معنا و تفسیر ظاهری، به کم تفسیر باطنی بر آن حضرت منطبق است.
در«تفسیر» فرات کوفی با ذکر سند از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است که حضرت در تفسیر آیه ی «إِنَّا أنزَلنَاهُ فِی لَیلَةِ القَدرِ» فرمودند:
«لَیلَة» فاطمه و «القدر» الله است.»
سپس افزودند:

«فمن عرف فاطمه حق معرفتها، فقد أدرک لیله القدر و إنّما سمّیت فاطمه لأن الخلق فطموا عن معرفتها؛(11)
پس هر کسی که حضرت فاطمه را به درستی و «کما هو حقّه» بشناسد، لیله القدر را درک کرده است و فاطمه به این نام، نام گذاری شده، به خاطر آنکه مردم از شناخت او عاجزند.»

به راستی چرا حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) لیلة القدر نباشد و حال آن که یازده «قرآن» ناطق در این «لیلة» نازل شده است.
حضرت فاطمه (علیهاالسّلام)، لیله القدر است؛ زیرا:
1. در میان همه ی شب ها، آنچه بی نظیر و مطلوب است، شب قدر است. در میان همه ی زن ها نیز آنکه بی نظیر و مطلوب است، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) است؛
2. از آن حضرت، تعبیر «لیل» شده است؛ زیرا همان گونه که شب همه چیز را در بر می گیرد، ظلم و ستم بنی امیّه آن حضرت را دربرگرفت؛
3. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام)، شب و لیل است؛ زیرا شب، بیانگر پوشیدگی، مستوری، حجاب، عفّت و حیاء است؛
4. ویژگی شب قدر، توبه و نزدیکی به خدا، اطاعت، بندگی و حفظ احکام است. ویژگی فاطمه (علیهاالسّلام) و راه و روش و سیره ی آن حضرت نیز، قرب به خدا، اطاعت و بندگی او و حفظ ارزش های الهی است؛
5. مهم ترین و ممتازترین عمل در شب قدر، علم و پرداختن به آن است. در میان صفات و ویژگی های حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) نیز علم و معرفت و آگاهی آن حضرت به خدا، دین خدا، تکالیف، وظایف و ارزش های انسانی، از همه مهم تر و بزرگ تر است. ارزش سایر اعمال آن حضرت به همین آگاهی و شناخت علم اوست و این از بزرگ ترین درس ها و تعالیم برای همه، به خصوص برای زنان است؛
6. شب قدر از هزار ماه، بهتر است و یک لحظه و یک روز زندگی و سیره ی حضرت زهرا (علیهاالسّلام)، از هزاران ماه و سال زندگی که در آنها خبری از آن راه و روش الگو نباشد، بهتر است؛
7. شب قدر، ظرف و جایگاه «قرآن» است. جایگاه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و گفتار، کردار و زندگی آن حضرت هم در تفسیر عملی قرآن و تجسّم و تبلور آیات آن است. همان گونه که انسان در شب قدر به قرآن، نزدیک تر شده و آن را بر سر می نهد، با نزدیک شدن به حضرت زهرا (علیهاالسّلام) نیز انسان به قرآن نزدیک شده و آن را نصب العین خود قرار می دهد؛
8. شب قدر همان لیله ی مبارکه، یعنی شب نزول برکت و ارزش ها است و چشمه ای است که این فضایل و سعادت ها از آن جوشیده و نازل می شود. فاطمه (علیهاالسّلام) نیز محلّ نزول و صدور این اصالت ها، ارزش ها و مکارم است؛
9. شب قدر، تجمّع ملائکه الله است و بهره از عالم ملکوت، افزون تر خواهد بود. آن کس هم که بیشتر با حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) نزدیک تر شده و از آن حضرت بهره ببرد از خوی و خصلت ملائکه، حظّ فزون تری برده و به عالم فرشتگان و تجرّد و تقدّس، نزدیک تر می گردد؛ بلکه از آنها نیز، برتر می رود؛
10. ممکن است سال ها بگذرد و کسی از شب قدر، جز ظاهری، بیش درک نکند؛ امّا اگر از حقیقت آن، ذرّه ای درک نماید، چنان آگاهی و تنبّه بیداری به او می بخشد که مسیر زندگی اش عوض می شود و سخت به خدا نزدیک تر می گردد. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) نیز چنین است؛ یعنی ممکن است فرد یا جامعه ای سال ها به لیلة القدر برسد و حضرت فاطمه علیهاالسّلام را از خود بداند؛ امّا حقیقت او را درک نکند و جز ظاهری از آن نفهمد؛ امّا با درک زندگی و ابعاد گوناگون حیات واقعی ایشان، جرقّه ای در دل آنان بدرخشد و مسیر سرنوشت آنان را عوض نماید.
از این گذشته، زمان غسل و کفن و دفن، بنابر وصیّت حضرتش نیز در دل شب، متناسب با لیلة القدر است و قرن ها است که قبر مجهول و ناپیدای او نیز حاکی از تناسب وجود مقدّسش با لیلة القدر دارد.

و «اللیله هی فاطمة و القدر هو الله»:(12)

حضرت فاطمه (علیهاالسّلام)، اضافه ی تشریفی به خدا دارد از حیث آنکه:
1. پس از پدر بزرگوار و شوهر گران قدرش، بیش از تمام پیامبران مرسل و غیرمرسل، ایمان به خدا داشته و در عالم انوار و اشباح و ارواح، خدا را تسبیح، تمجید، تقدیس و تحلیل کرده و سپاس گزار بوده است. نور مقدّس او چندین هزار سال پیش از آفرینش آسمان و زمین آفریده شده است؛
2. حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام)، افضل تمام انبیاء مرسلین، ملائکه و مقرّبین است و همه ی آنها نیازمند به شفاعت حضرت زهرا (علیهاالسّلام) طبق اخبار و احادیث مستفیضه ی صادره از مصادر وحی و تنزیل می باشند؛
3. ملائکه حتّی جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل هم بی اذن بر او داخل نمی شوند و از اطاعت او بیرون نبودند و خداوند عزّوجلّ، عهد ولایت او را از آنها گرفته است؛
4. حضرت زهرای مرضیه (علیهاالسّلام)، علّت وجود ائمه ی یازده گانه، اوصیای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد و ذریّه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تا قیامت از نسل او هستند.
ارباب معرفت نیز در بعضی از تفاسیر، روایت امام صادق (علیه السّلام) را نقل کرده و آن را پذیرفته اند و بر اساس مبانی عرفان اسلامی لیلة مبارکه را انسان کامل، تفسیر کرده اند. انسان کامل در این مکتب، جایگاه محوری دارد. از نظر روایات، مسلّم است که جبرئیل امین، به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) نازل می شده، (13) در حالی که جبرئیل امین، حتّی بر ائمه (علیهم السّلام) نیز نازل نمی شد. «مصحف فاطمه (علیهاالسّلام)»، محصول شرفیابی فرشته ی وحی الهی بر ایشان است که از افتخارات تشیّع، شمرده می شود.
امام صادق (علیه السّلام) در ضمن مصحف فاطمه (علیهاالسّلام) می فرماید:

«فیه علم القرآن کما انزل؛
علم قرآن همان طور که نازل شده در مصحف فاطمه (علیهاالسّلام) موجود است.»

بنابراین آگاهی از «قرآن» و اسرار آن مربوط به حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و سایر معصومان (علیهم السّلام) می باشد. چون قرآن در خانه ی آنها نازل شده است، آنها هستند که در سایه ی آشنایی با این منبع لایزال الهی، توانایی شناخت، درک حقایق، معارف و دانش های گوناگون را پیدا کرده اند.
در بعضی روایات آمده که مصحف فاطمه (علیهاالسّلام)، سه برابر قرآن است؛ شاید تأویل و تفسیر قرآن مجید باشد؛ زیرا ما معتقدیم که علم قرآن طبق فرمایش خود قرآن، در نزد صاحبان این علم است که آنها هم، همان ائمه ی طاهرین (علیهم السّلام) هستند که حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) نیز جزو آنهاست؛ امّا در اینجا مطلب بالاتر است؛ زیرا مصحف با این خصوصیّات، ففط بر حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) قرائت شده است.

4- آیه ی مباهله

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ ؛(14)
با کسانی که با تو در امر نبوّت مجادله می کنند، بگو بیایید پسران، زنان و نفوس خویش را بخوانیم و تضرّع کنیم. آنگاه لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار می دهیم.»

طبق احادیث متواتر و مشهور میان شیعه و سنّی که قریب به اجماع و اتّفاق است، در روز مباهله، مسیحیان نجران، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مشاهده کردند؛ در حالی که حسنین (علیهم السّلام) و حضرت فاطمه و حضرت علی (علیه السّلام) همراه او بودند و به سوی مکان مورد نظر می آمدند.
در این آیه، نِسائِنا، منحصر به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) شده است. با اینکه زنان و همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجره های آن حضرت بوده اند و زنان بزرگ دیگری مانند صفیّه، امّ هانی و دیگران وجود داشتند، هیچ کدام به این مباهله دعوت نشدند؛ زیرا مباهله (ابتهال و نفرین کردن) با نصارای نجران یک کار عادّی نیست و تنها افراد معصوم، صلاحیّت آن را دارند.
صحنه ی مباهله، از لحظات حسّاس تاریخ اسلام است و حضور در این صحنه، ایمان و اعتقاد خاصّی را می طلبد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای حضور در این صحنه از میان زنان، تنها حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) را انتخاب می کند یا از آن روی که حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) به منزله ی امّتی از زنان است، درست همان گونه که حضرت ابراهیم (علیه السّلام) خود به تنهایی یک امّت بود یا اینکه او، محبوب ترین افراد در نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود یا چون در میان زنان مسلمان، تنها حضرت فاطمه بود که مصداق زنی بود با یقینی تام که می توانست، قدم در این صحنه بگذارد؛ امّا حق این است که حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) هم یک امّت بود هم محبوب ترین زنان در نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و هم تنها زنی بود که می توانست تکمیل کننده ی گروهی باشد که به حقیقت و برحق بودن مسلمانان، یقینی کامل دارند و نیز حور اصلی اتّصال آن گروه به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد؛ زیرا آنان شوهر و فرزندان او بودند.
اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) را در این درگیری اجتماعی-اعتقادی، احضار می کند و او را در چنین مخاطره ای قرار می دهد، (خود) نمونه ای بارز و سرمشقی عینی برای تمام زنان عفیفی است که دارای اعتقادات بر حقّند و پیرو صادق راه اویند، بر اینکه شجاعانه در چنین صحنه هایی حاضر شوند.
و نیز این نمایش به منزله ی دلیل عینی و ملموس بر جایگاه والای حضرت زهرای مرضیه (علیهاالسّلام)، نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عدم برابری هیچ زنی با او در مقام و رتبه ی خاصّی که دارا بود، می باشد.

5- آیه ی مودّت

«ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللهُ عِبَادَهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُواالصَّالِحاتِ قُل لَّا أسالُکُم عَلَیهِ أجراً إِلَّا المَوَدَّهَ فی القُربَی وَ مَن یَقتَرِف حَسنَةً نَّزِد لَهُ فِیها حُسناً إنَّ الله غَفُورٌ شَکُورٌ*أم یَقُولُونَ افتَرَی عَلَی اللهِ کَذِباً؛(15)
این همان [پاداشی] است که خدا بندگان خود را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند [بدان] مژده داده است. بگو به ازای آن [رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم؛ مگر دوستی درباره ی خویشاوندان و هر کس نیکی به جای آورد [و طاعتی اندوزد] برای او در ثواب آن خواهیم افزود. قطعاً خدا آمرزنده و قدرشناس است. آیا می گویند بر خدا دروغی بسته است؟»

ابن عبّاس درباره ی شأن نزول آیات فوق که به آیات مودّت شهرت یافته، می گوید:
چون اسلام پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به «مدینه» استحکام یافت، انصار گفتند: نزد پیامبر برویم و بگوییم در گرفتاری هایی که پیش می آید، اموال ما در اختیار تو است و می توانی در جهت پیشبرد دین از آنها استفاده کنی. آیه ی شریف، نازل شده و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را در پاسخ آنان، تلاوت فرمود. منافقان مانند همیشه که در صدد تضعیف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، اظهار داشتند؛ او در همان مجلس این سخن را ساخت تا ما را پس از خود، نزد خویشانش ذلیل و خوار، گرداند.
آنگاه آیه ی دوم نازل شد که «آیا بر خداوند دروغ و افترا نمی زنید؟»(16)
از نظر ادبی تفاوتی بین اینکه استثنا در آیه ی «إِلَّا المودّةَ فِی القُربی» متّصل باشد یا منقطع، وجود ندارد.(17) اگر استثنا متّصل باشد، بدین معناست که:
«من پاداشی از شما نمی خواهم، جز دوستی اهل بیتم.» و اگر منقطع باشد، (18) بدین معناست که دوستی اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، اجری برای پیامبر نیست؟ چرا که بهره ی این دوستی، نصیب مسلمانان و دوستداران اهل بیت (علیهم السّلام) آن حضرت است و بدین وسیله چنین خواسته ای از سوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در راستای دعوت مردم به دین است.(19)
باید دید این چه مودّتی است که هم سنگ، هم کفه و هم وزن اجر رسالت است؛ مودّت گروهی که بر سر سلسله ی آنان حضرت زهرای مرضیه (علیهاالسّلام)، محبوبه ی امّت، است؛ همان بانویی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره اش فرمودند:

«یا حَسَن وَ یا حُسَین انتما کفتا المیزان، فاطمه لسانه و لا تعدل الکفتان إِلّا باللسان، و لا یقوم اللسان إِلّا علی الکفتین...؛(20)
ای حسن و حسین! شما دو کفه ی ترازویی هستید که فاطمه، شاهین آن است و کفه ی ترازو در حال تعادل قرار نمی گیرد، مگر به وسیله ی شاهین آن و شاهین، استوار نمی شود، مگر بر دو کفه ی ترازو و ...». در این کلام، حضرت زهرا (علیهاالسّلام) تنظیم کننده و برقرار کننده ی تعادل در این کانون معرفی می شود.

6- آیات ابرار

«إنَّ الأبرارَ یَشرَبُونَ مِن کَاسٍ کَانَ مِزاجُهَا کَافُوراً*عَیناً یَشرَبُ بِهَا عِبَادُ الله یُفَجِّرُونَهَا تَفجیراً*یُوفُونَ بِالنَّذرِ وَ یَخافُونَ یَوماً شَرُّهُ مُستَطیراً*وَ یُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلَی حُبِّهِ مِسکیناً وَ یتیماً وَ أسیراً*إِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللهِ لَا نُریدُ مِنکُم جَزاءَ وَ لا شَکُوراً*إِنَّا نَخافُ مِن رَّبِّنَا یَوماً عَبُوساً قَمطَریراً؛ (21)
به یقین ابرار و نیکان از جامی می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است. چشمه ای که بندگان خدا از آن می نوشند و [به دلخواه خویش] جاریش می کنند. [همان بندگانی که] به نذر خود وفا می کردند و از روزی که گزند آن فراگیرنده است، می ترسیدند و به [پاس] دوستی [خدا] بینوا و یتیم و اسیر را خوراک می دادند. ما برای خشنودی خداست که به شما می خورانیم و پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم. ما از پروردگارمان از روز عبوسی سخت هراسناکیم.»

ابرار در آخرت از جام های بزرگ لبریز بهشت که چون کافور، سرد و دلپذیر است می آشامند و آن کافورها، خوشبو و شیرین است. این آب آمیخته به آب چشمه ای است که برای بندگان خاصّ خود خلق شده و هر کجا بخواهند، آن کاسه ها حاضر و در قصرها مهیّا است. این آب گوارا مثل این است که در عمارات و ابنیه ی بهشت، همیشه جریان دارد و در اختیار بنده ای وفادار خداست. اینان به نذر خود وفا کرده و اطاعت خدا کرده و از روزی که محنت آن، آشکار است، می ترسند. اینان در راه خدا به مسکین و یتیم و اسیر، اطعام می کنند و به زبان حال می گویند:
«ما برای خدا، اطعام کردیم و از شما جز او تشکّری نمی خواهیم. ما از پروردگارمان در روزی که چهره برافروخته و در هم کشیده است، می ترسیم.»
از مسلّمات فریقین است که این آیه در مورد حضرت زهرا (علیهاالسّلام)، شوهر و دو فرزندش نازل شده است. به اتّفاق مفسّران، آیات این سوره در «مدینه» در هنگام کسالت حسنین (علیهم السّلام) نازل شد که درباره ی نذر حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) و حضرت علی (علیه السّلام) برای سلامتی حسنین (علیهم السّلام) بود. علّامه امینی در «الغدیر» نام سی و چهارتن از کسانی که شأن نزول این سوره را داستان یادشده، دانسته اند، ذکر کرده است.(22)
در این مختصر، مجال پرداختن به دقایق تفسیری و جزئیّات آنچه در این سوره آمده، نیست و تنها به ذکر این نکته ی لطیف از سوی آلوسی، مفسّر اهل سنّت اکتفا می شود که:
در این سوره، سخنی از «حورالعین» که در سوره های دیگر از آن به عنوان یکی از نعمت های بهشتی یادشده، به میان نیامده است و چه بسا این ناگفتن، به حرمت نور چشم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) باشد که سوره در فضیلت او، خانواده اش و نعمت هایی که در بهشت از آن بهره مند خواهد شد، نازل شده است.(23)

7- آیه ی التقاء بحرین

این آیه از جمله آیاتی است که علاوه بر معنا و تفسیر ظاهری، به حکم تفسیر باطنی بر آن حضرت منطبق است:

«مَرَجَ البَحرَینِ یَلتَقیانِ*بَینَهُما بَرزَخٌ لا یَبغَِیانِ*یَخرُجُ مِنهُمَا اللُّؤلُؤُ وَ المَرجَانُ»(24)
غالب مفسّران، محدّثان و مورّخان فریقین، معتقدند که شأن نزول این آیات درباره ی تلاقی بحر نبوّت و ولایت و درباره ی حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) و حضرت علی (علیه السّلام) است.

علّامه بحرانی، دوازده روایت که بعضی از آنها از طریق اهل سنّت نقل شده، ذکر می کند که مراد از بحرین، حضرت علی (علیه السّلام) و حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) هستند که هیچ گاه بر یکدیگر، بغی و سرکشی نمی کنند.(25)
در تفسیری از ابن عبّاس نقل شده که:
برزخ میان آن دو، مهر و محبّتی است که از بین رفتنی نیست و همین مهر و محبّت، مانع سرکشی هر کدام نسبت به دیگری است.
دربار الهی، بر اساس نبوّت و ولایت مطلقه با بندگانش، تماس حاصل کرده و مشعل هدایت برافروخته است و این سلسله که فرد اتمّ و اکمل آنها، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان عترتند، دربار روحانیّت ربوبی را تشکیل داده و واسطه ی فیوضات غیبی هستند.
همان طور که عالم طبع از ترکیب، تجزیه و تحلیل عناصر و موالید، دائماً در ایجاد وجود است، در عالم انسانیّت و معنویّت نیز این ارتباط در بین ارواح مجرّده که در ابدان مختلف بروز و ظهور می کنند، تجلّی کرده، از آن تلاقی ها، عناصری ممتاز به دست می آورد؛ از آن جمله، تلافی اقیانوس محیط نبوّت با دریای عمیق ولایت است که به وسیله ی مهد عصمت و طهارت، تلاقی کرده و از آن گوهرهایی گرانبها که برای همیشه مورد استفاده ی بشر می باشد، به وجود آمده است.
چنانچه در ابتدای این مقاله گفتیم، آیاتی که در «قرآن کریم» درباره ی وجود پنج تن و حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) است، بسیارند که ما در اینجا تنها به ذکر چند نمونه از آنها، پرداخته و بررسی کامل تر را به علاقه مندانش واگذار می کنیم.

تاریخ : 18 / 12 / 1392
بازدید : 667
نویسنده : sharef zadeh

شهادت برترین بانو، برگ سیاهی از تاریخ

 






 

در کتاب سلیم بن قیس هلالی(1) به روایت ابان بن ابی عیّاش از او، از سلمان و عبدالله بن عبّاس روایت شده که گفتند:

هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت کرده، هنوز جنازه ی مقدّس آن حضرت را به خاک نسپرده بودند که مردم عهد و پیمان خود را شکستند و مرتد شدند و عَلم مخالفت را برافراشتند.
امّا حضرت علی (علیه السّلام) مشغول غسل، کفن و حنوط جسد مبارک پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شد تا اینکه آن جسد مقدّس را به خاک سپرد. سپس علی (علیه السّلام) طبق وصیّت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول جمع آوری «قرآن مجید» شد.
پس از این جریان عمر به ابوبکر گفت:
مردم عموماً غیر از علی و اهل بیتش با تو بیعت کردند. به دنبال وی بفرست تا بیاید و بیعت کند. ابوبکر پسر عموی عمر را که نامش قنفذ بود، خواست و به او گفت: نزد علی برو. به وی بگو: خلیفه ی پیغمبر تو را خواسته! چندین مرتبه قنفذ این مأموریت را انجام داد؛ ولی حضرت امیر (علیه السّلام) نزد آنان نیامد. عمر در حالی که خشمناک بود، برجست و خالد بن ولید و قنفذ را خواست. به آنان دستور داد تا هیزم و آتش برداشتند و به سوی خانه ی حضرت، روانه شدند. در آن هنگام حضرت زهرا (علیهاالسّلام) پشت در نشسته بود و جسم آن بانو پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ناتوان شده بود.
عمر به در خانه ی علی که رسید دقّ الباب کرد و فریاد زد: ای پسر ابی طالب؛ در را باز کن! حضرت زهرا (علیهاالسّلام) فرمود:
«ما را با تو چه کار که نمی گذاری به عزاداری خویشتن مشغول باشیم؟!» عمر به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) گفت: در را باز کن! والّا آتش به جان شما می زنیم!
فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) در جوابش فرمود: «آیا از خدای توانا نمی ترسی که داخل خانه ی من شوی و به خانه ام حمله و هجوم کنی؟» ولی او حاضر نشد که برگردد؛ آتش خواست و در خانه را آتش زد. وقتی در سوخت، او در را باز کرد؛ در همین لحظه بود که حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در مقابل وی قرار گرفت و فریاد زد:
«پدر جان! ای رسول خدا!»
او شمشیر خود را همان طور که در غلاف بود، بلند کرد و به پهلوی فاطمه (علیهاالسّلام) زد، وقتی ناله ی آن بانوی مظلومه بلند شد، با تازیانه به نحوی به ساق دست آن حضرت نواخت که صیحه ای زد و پدر خود، رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) را به فریاد طلبید.
هنگامی که حضرت امیر (علیه السّلام) با این منظره مواجه شد، از جای برخاست و کمربند او را گرفت و او را از جای کند و بر زمین افکند. آنگاه بینی و گردن وی را کوبید و تصمیم گرفت که او را به قتل رساند؛ ولی دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به یاد آورد که به آن حضرت فرموده بود: «باید صبور و شکیبا باشی.» بنابراین فرمود:
«ای پسر صهاک! سوگند به حقّ آن خدایی که حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به مقام نبوّت گرامی داشت؛ اگر نه چنین بود که من به خاطر امر خداوند باید صبر کنم، تو می دیدی که نمی توانستی داخل خانه ی من شوی! و عمر پیوسته استغاثه می کرد!
در این هنگام مردم به میان خانه ی حضرت علی (علیه السّلام) ریختند و بر آن حضرت غلبه یافته، ریسمان به گردن مقدّسش انداختند!
فاطمه ی زهرا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک در آمد که حضرت امیر (علیه السّلام) را از دست آنان رها کند؛ ولی قنفذ، آن بانوی مظلومه را هدف تازیانه قرار داد! و اثر آن تازیانه نظیر یک بازوبند به بازوی آن حضرت بود تا زمانی که رحلت فرمود.
آنگاه آن بانو را به نحوی به در کوبید که دنده و پهلویش شکست و جنین خود را که در رحم داشت، سقط کرد!
پس از آن، حضرت زهرا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنان در بستر بیماری افتاد که دیگر برنخاست و به شهادت رسید.
ابن قتیبه دینوری از راویان اهل سنّت در این باره آورده است:
ابوبکر، عمر را به سوی کسانی که بیعت نکردند و در خانه ی علی تحصّن کردند، فرستاد. عمر به خانه ی علی آمد و صدا زد؛ ولی کسی بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید و بیعت کنید یا خانه را بر سر آنان که در آن هستند، آتش می زنم. به او گفتند: فاطمه در آن است. عمر گفت: ولو فاطمه در آن باشد. همه بیرون آمدند؛ ولی علی بیرون نیامد. عمر نزد ابوبکر رفت و گفت: آیا نمی خواهی از علی که از بیعت سرباز زده، بیعت بگیری؟ ابوبکر به قنفذ گفت: برو علی را بیاور. قنفذ آمد و علی به او گفت: «چه کار داری؟» قنفذ گفت: خلیفه ی رسول خدا تو را می خواهد. علی به او گفت: «زود بر پیامبر دروغ بستید.» قنفذ پیام علی را به ابوبکر رساند. ابوبکر گریه ای طولانی کرد. عمر گفت: علی را رها نکن. ابوبکر به قنفذ گفت: دوباره نزد علی برو و بگو: با خلیفه ی رسول خدا بیعت کن. علی گفت: «سبحان الله! آنچه را که از آن او نیست، برای خودش ادّعا کرده است.» قنفذ پیام علی را به ابوبکر رساند. ابوبکر باز هم بسیار گریه کرد. پس از آن عمر برخاست و گروهی با او همراه شدند و به درِ خانه ی فاطمه آمدند. در زدند. وقتی فاطمه صدای آنها را شنید، با صدای بلند فریاد کرد:
«یا ابتاه یا رسول الله! پس از تو از پسر خطّاب و پسر ابی قحافه، چه ها که نکشیدیم.» وقتی که گروه مهاجم، گریه ی فاطمه را شنیدند، در حالی که گریه می کردند، برگشتند و دلشان به حضرت فاطمه سوخت، ولی عمر و عدّه ای ماندند. علی را بیرون آوردند و گفتند: بیعت کن. علی گفت: «اگر بیعت نکنم، چه می کنید؟» گفتند به خدا سوگند گردنت را می زنیم.(2)
ابوبکر به عمر بن خطاب مأموریّت داد که برود و آنان را از خانه بیرون بیاورد و به وی گفت: چنانچه مقاومت کردند و از بیرون آمدن خودداری کردند، با آنان جنگ کن. عمر با شعله ی آتشی که همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه ی فاطمه برداشته بود، به سوی آنها حرکت کرد. فاطمه گفت: «یابن خطّاب اجیت لتحرق دارنا؟؛ ای پسر خطّاب! آتش آورده ای خانه ی مرا بسوزانی؟» گفت: بلی، مگر اینکه به آنچه امّت در آن داخل شده اند(بیعت با ابوبکر) شما هم داخل شوید... .(3)

در ادامه روایت شده است:

مردم جلو آمدند تا وارد خانه شدند و بر امیرمؤمنان (علیه السّلام) مسلّط گردیدند و طنابی بر گردن مولا انداختند. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) میان امیرمؤمنان (علیه السّلام) و مردم قرار گرفت و مانع بردن آن حضرت شد. قنفذ ملعون با شلّاق بر بازوی حضرت زد. این ضربه برای دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کشنده بود. بازوی آن حضرت آن قدر ورم کرده بود که تصوّر می شد ایشان بازوبند بسته باشند. فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) مجبور شد به گوشه ای از خانه پناه برد. آن ملعون حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را چنان از علی (علیه السّلام) جدا کرد که بر دیوار اصابت نمودند و پهلوی آن حضرت شکسته شد و محسن را نیز سقط نمود و پس از آن بستری شد تا به شهادت رسید. بنابراین ایشان شهیده هستند.(4)

امام صادق (علیه السّلام) فرمودند:

«در اثر ضرباتی که قنفذ بر پیکر نازنین زهرا (علیهاالسّلام) وارد ساخت، سقط جنین کرد و بدان علّت پیوسته رنجور و ضعیف می گشت تا اینکه بستری شد و امیرمؤمنان و اسماء، بنت عمیس از آن حضرت پرستاری می نمودند.»(5)

امام باقر (علیه السّلام) می فرمایند:
«هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وفات یافت و آن حوادث که عدّه ای به خانه ی فاطمه (علیهاالسّلام) هجوم آوردند، اتّفاق افتاد و امیرالمؤمنان، علی (علیه السّلام) را بیرون کشاندند، در اثر آن لگدی که به پهلوی فاطمه (علیهاالسّلام) زدند، او فرزند کاملی را که در رحم داشت، سقط کرد و این مسئله موجب بیماری و وفات ایشان شد.»(6)


تاریخ : 18 / 12 / 1392
بازدید : 687
نویسنده : sharef zadeh

 قلب شناسی ( درون نگری)

 





 

شناخت قلب یکی از پیچیده ترین مسائلی است که دانشمندان با تمام توان علمی خود هنوز نتوانسته اند ماهیت و چگونگی آن را کشف کنند و به شناخت آن موفق شوند و نمی توان کتابی را سراغ داشت که در مورد قلب اطلاعاتی در اختیار انسان قرار دهد.
در این میان تنها شاعران از دل و قلب سخن ها سخن گفته اند و آثارشان لبریز از توصیف دل است بی آنکه از راز علمی آن آگاهی داشته باشند.
خوشبختانه تنها منبعی که می توان ما را در رسیدن به این هدف بزرگ راهنمایی و یاری نماید، وجود آیات قرآن کریم و روایاتی است که از سوی ائمه معصومین(ع) به دست ما رسیده است.
بدین لحاظ روایات اسلامی همانند گنجینه هایی هستند که در اختیار ما قرار گرفته اند و تنها کافی است که ما این گنجینه ها را به درستی مورد شناسایی قرار دهیم و مطالب علمی را از آنها استخراج کنیم.
امید است با تأکید برآیات قرآن کریم و مطالعه و بررسی در روایات ارائه شده و با توجه به بضاعت علمی خود بتوانیم در شناخت قلب، گامی برداشته باشیم.
در مورد شناخت قلب روایت بسیار جالبی از پیامبر بزرگوار(ص) بیان گردیده است که می تواند آغاز گر مناسبی در زمینه شناخت قلب باشد.
پیامبر بزرگوار اسلام (ص) می فرمایند:
« در بدن انسان مضغه ای است که وقتی به صلاح گراید تمام بدن به صلاح آید و وقتی فاسد شود، همه بدن فاسد شود و آن قلب است.»(1)
در این روایت، پیامبر بزرگوار (ص) قلب را به عنوان مضغه بیان فرموده اند که اگر سالم باشد، می تواند انسان را اصلاح کند و اگر فاسد باشد همه بدن از فساد آن تباه می گردد.
دومین روایتی که ما را در شناخت قلب یاری می دهد، روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می باشد که می تواند راهنمای دیگری برای شناخت قلب باشد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« ای فرزند آدم، اگر قلب ترا پرنده ای بخورد، سرش نکند و اگر بر چشمت سوراخ سوزنی نهند، آن را بپوشاند. تو می خواهی با این دو، ملکوت آسمانی ها و زمین را بشناسی اگر راست می گویی این خورشید را که مخلوقی ازمخلوقات است چشمت را بدوز.
اگر توانستی، چنان است که تو گویی!»(2)
در این دو روایت هر دو عامل مادی و معنوی قلب با هم مورد مطالعه قرار گرفته است. باید دانست که قلب تنها عامل مادی نیست؛ بلکه عامل اصلی قلب، معنوی بودن آن است و به وسیله عامل معنوی قلب است که انسان توانایی پیدا می کند که ملکوت آسمانها و زمین را مورد مشاهده قرار دهد.
روایتی ارزنده از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در شناساندن موقعیت معنوی قلب، ما را یاری می دهد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« براستی که قبل میان سینه و گلوگاه لرزان است تا به ایمان بسته شود و چون به ایمان بسته شد، آرام و قرار گیرد.
این است که کلام خدای عز و جل که می فرماید:
وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ ( تغابن، آیه 11)
« هر کس به خدا ایمان آورد، قلبش هدایت یابد.»(3)
در این روایت، قلب دارای مکان خاصی نمی باشد، بین گلوگاه و سینه در نوسان است تا به ایمان بسته شود. اما همین که به حق گرایش پیدا کرد، در درون سینه آرام و قرار می گیرد.
این روایت بیان می دارد که قلب، آن قلبی نیست که در زیر شش قرار دارد و خون را به تمام اندامهای بدن منتقل می کند، اگر چه با آن قلب در رابطه می باشد.
روایت زیبای دیگری، رابطه بین قلب معنوی و قلب مادی را به خوبی مورد بررسی قرار می دهد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می فرمایند:
« و خدایتعالی قلب را چون میوه درخت صنوبر آفرید، زیرا وارونه است. سرش را باریک کرده تا در ریه در آید و از طپش آن ریه خنک شود، مبادا مغز از حرارت خود بسوزد.
ریه را دو قطعه آفرید تا قلب در درون آن درآید و از حرکت آن خنک شود.»(4)
در این روایت، قلب مادی به عنوان جایگاهی برای قلب معنوی مورد مطالعه قرار گرفته است و علت خنک شدن شش، طپش قلب مادی معرفی شده است؛ زیرا که قلب با طپش های خود موجب می شود که ریه متحرک شود و دراثر تنفس خنک شود و بر اثر خنک شدن ریه، فؤاد ( بخشی از قلب معنوی) خنک می شود تا مغز از حرارت خود نمی سوزد.
چنان که گفته شد، قلب یکی از پیچیده ترین عضو انسان است که مطالعه اش بدون در نظر گرفتن آیات و روایات اسلامی امکان پذیر نمی باشد.
اما باید توجه داشت که قلب، با تمام پیچیدگی هایش تا حدودی قابل مطالعه و قابل تجزیه به عوامل دیگر می باشد.
بنابراین برای سهولت مطالعه قلب، لازم است آن را تجزیه نموده و هر کدام را به طور جداگانه مورد بررسی قرار دهیم. این روش بهترین وسیله ای است که می تواند ما را با شناخت قلب آشنا سازد.
برای مطالعه عوامل قلب، روایتی ارزنده از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می تواند راهنمای ما در این زمینه باشد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« قلبها دارای چهار عامل هستند:
صدر، قلب، فؤاد و لّبّ
صدر، جایگاه اسلام است ( چنانکه خدای تعالی فرماید)
أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ.
« آیا کسی را که خداوند سینه اش را به اسلام گشاده داشته است...»( زمر،22)
قلب، جایگاه ایمان است( چنانکه خدای تعالی فرماید)
أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ .
« آنان کسانی هستند که ( خداوند) ایمان را در قلبهایشان نگاشته است.» ( مجادله، 22)
فؤاد، که جایگاه معرفت و شناخت می باشد( چنانکه خدای تعالی می فرماید)
مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى‌
« فؤاد در آنچه دیده بود، دروغ نگفت.» (نجم،11)
لَبّ، که جایگاه ذکر و یاد خداست ( چنانکه خدایتعالی فرماید)
وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ‌
« و تا صاحبان لُبّ ( عقل) متذکر گردند.» (ابراهیم،52).(5)
مولای بزرگوار(ع) در این کلام ارزشمند، چهار عامل مهم قلب را بر اساس آیات قرآن کریم تبیین نموده اند.
باید توجه داشت که علاوه بر چهار عامل فوق، عامل دیگری را نیز در قلب می توان مورد مطالعه قرار داد و آن ضمیر قلب است.
مطالعه علمی عوامل فوق بر اساس آیات نورانی قرآن کریم و آیات معتبر اسلامی، می تواند ما را به طور کامل در شناخت قلب یاری نماید.
بنابراین لازم است که هر کدام از آن ها را به طور جداگانه مورد بررسی قرار دهیم.

صدر

اولین عاملی که می تواند در شناخت قلب یاری گر ما باشد، مطالعه صدر است.
صدر در ادبیات فارسی، به مفهوم « سینه» ترجمه شده است، اما تصور می رود که مفهوم صدر فراتر از مفهوم سینه در زبان فارسی باشد.
بررسی آیه ای که در معرفی صدر ارائه گردیده، می تواند ما را در شناخت این عامل یاری دهد.
این اصطلاح در قرآن کریم بسیار بکار برده شده است. خدای کریم در سوره « شرح» خطاب به پیامبر بزرگوار(ص) می فرماید:
اَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ‌.
« آیا سینه ات را برایت گشاده نداشتیم؟»
روایاتی که در زمینه صدر بیان گردیده است، آن را جایگاه اسلام معرفی نموده است.
از بررسی این روایات می توان دریافت که صدر، جایگاه اسلام است و اگر خداوند خبر بنده ای را بخواهد، سینه اش را برای اسلام گشاده می گرداند.
مولای بزرگوار، امام باقر(ع) می فرمایند:
« براستی که قلب از جایگاه خود تا حنجره در گردش است تا به حق برسد و آنگاه که به حق رسید، آرام گیرد.
آنگاه امام (ع) انگشتان خود را جمع کرده و این آیه را خواندند:
فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً
( انعام، 125)
« هر کس که خداوند هدایتش را بخواهد سینه اش را به پذیرش اسلام می گشاید و هر کس را که بخواهد، بیراه واگذارد.»(6)
این روایت بسیار ارزنده، عامل مهم قلب، یعنی صدر را، جایگاه اسلام بیان می دارد و آن زمانی است که انسان بر اساس مطالعه پژوهش، به حقیقت رسیده باشد و سینه اش با دیدگاهی بسیار وسیع، پذیرای اسلام گردد زمانی که فرد به این مرحله از آگاهی رسید، خداوند متعال سینه اش را برای پذیرش اسلام گشاده می گرداند و او می تواند حقیقت اسلام را بپذیرد.
بنابراین می توان دریافت که صدر، بخشی از قلب معنوی انسان می باشد که می تواند مکان دیدگاه های انسان محسوب گردد.
کسانی که دارای دیدگاهی وسیع بدارند و سخنان مخالفین خود را به آسانی مورد پذیرش قرار می دهند، در حقیقت دارای سعه صدر می باشند که اینگونه در مقابل مخالفان خود عمل می کنند.
افرادی که دارای دیدگاه کفر و شرک دارند، دارای دیدگاهی ضعیف تر می باشند؛ زیرا نمی توانند به آسانی حقیقت را مورد پذیرش قرار دهند.
بنابراین به طور کلی می توان دریافت که صدر جایگاه دیدگاه انسان می باشد، چه دیدگاه مثبت و چه دیدگاه منفی، زیرا بر اساس دیدگاه است که فرد می تواند حقیقتی را بپذیرد و یا رد کند.

قلب

دومین عامل قابل مطالعه قلب، خود قلب می باشد که جایگاه ایمان می باشد.
ایمان زمانی می تواند در قلب جایگزین گردد که فرد بر اساس تکامل ایمان، خود را به این مرحله رسانده باشد. در چنین مرحله ای، خداوند متعال، قلب او را لبریز از ایمان می سازد. اگر خداوند متعال نسبت به بنده ای اراده خیر فرماید، بر اساس اعمال صالح و شایسته اش، قلب او را منور به نور ایمان می گرداند.
بنابراین می توان گفت که در ایجاد روح ایمان در قلب، عمل خود انسان تعیین کننده می باشد و خداوند متعال بر اساس اعمال صالح انسانها، موهبت عظیم ایمان را در قلب آنان مستقر می گرداند.
کلام مولای بزرگوار امیرالمؤمنین (ع) می تواند بیانگر ایجاد روح ایمان در قلب بندگان مؤمن باشد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« ایمان در قلب، روشنایی کوچکی است که در اثر اعمال صالح بنده رشد می کند و بزرگ می شود و سرانجام تمام قلب را فرا می گیرد».
کسی که با مطالعه و تحقیق و عمل به آنها تصمیم بگیرد، راه حق را بپیماید، خدایتعالی در مقابل این انگیزه بنده اش، او را در راه مستقیم قرار می دهد و بدین لحاظ روز به روز ایمان در قلب او به تکامل می گراید.

فؤاد

یکی دیگر از عوامل بسیار مهم در مطالعه قلب، فؤاد می باشد. فؤاد، جایگاه معرفت و شناخت خدای تعالی است.
فؤاد از دیدگاه عرفان، دارای مقام با ارزشی است؛ زیرا که اگر خداوند متعال به بنده ای خیری عطا فرماید، چشم دل او ( فؤاد) را باز می کند و او بدین وسیله حقایق هستی و خدای تعالی را مشاهده می کند!
روایتی از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) بیانگر این حقیقت شورانگیز می باشد.
از آن بزرگوار پرسیدند، آیا رسول خدا (ص) پروردگار خود را می دید؟ فرمودند:
« آری با قلب خود. مگر کلام خدای عزو جل را نشنیده ای که می فرماید:
« مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»
« دل در آنچه دیده بود، دروغ نگفت.»‌ (نجم12)
( از این آیه به خوبی بر می آید) که آن جناب پروردگار خود را می دیده است و لیکن نه با چشم سر، بلکه با چشم قلب ( فؤاد)(7)»
این روایت به خوبی ثابت می کند که پیامبر بزرگوار(ص) همواره بر اثر ایمان برتر خود خدایتعالی را با چشم قلب(فواد) مشاده می کرده است و این بر اساس باز شدن چشم قلب ( فؤاد) می باشد که اگر هر فردی بتواند خود را به مراحل والای تکامل برساند، چنین لطفی به او عطا می گردد.(8)
بدین مناسبت، بررسی فؤاد یکی از مهمترین موضوع مطالعه قلب می باشد.
علاوه بر این، فؤاد نقش تعیین کننده ای در زندگی انسان دارد و اگر خطری متوجه او گردد، زندگی انسان به خطر می افتد.
روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در تبیین فؤاد، اطلاعات بسیار جالبی در اختیار ما قرار می دهد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« ای مفضل اینک ( فؤاد) را برایت شرح دهم:
بدان که در برابر روزنه های شش، روزنه هایی نیز در فؤاد است تا فؤاد را حرارت نگیر تا جایی که اگر این روزنه ها ناهماهنگ گردند و ترتیب و تقابل را از دست بدهند نسیم و نَفَس به ( فؤاد) نمی رسد و انسان هلاک می گردد.»(9)
از بررسی این روایت می توان دریافت که که مرکز فؤاد، شش می باشد و اگر خطری متوجه فؤاد گردد، هلاکت انسان حتمی است.
از نظر علمی می توان این موضوع را چنین تبیین نمود.
زمانی که قلب در حال طپش است، شش به وسیله طپش قلب به حرکت در می آید و تنفس را ایجاد می کند و وقتی شش تنفس کرد، اکسیژن به وسیله گردش خون به مغز می رسد و آثار آن در فؤاد که در درون شش قرار دارد، آشکار می گردد؛ زیرا که بین تنفس شش و فؤاد و مغز رابطه بسیار نزدیکی وجود دارد و نتیجه این تعامل، خنک شدن فؤاد است؛ زیرا که خنک شدن فؤاد موجب می شود که مغز را حرارت نگیرد و از حرارت خود نسوزد.
اگر یک لحظه تصور شود که این ارتباط درنقطه ای مختل شده است، مغز را حرارت می گیرد و مرگ انسان حتمی می شود.
در روایت دیگری از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) این موضوع بسیار واضح و روشن بیان گردیده است.
آن بزرگوار در این روایت می فرمایند:
« چه کسی ریه را وسیله خنکی فؤاد قرار داد تا با کار همیشگی و پیوسته اش حرارتی در فؤاد ایجاد نشود و به هلاکت او نینجامد؟»(10)
در این روایت، بطور واضح و روشن، رابطه بین ریه و فؤاد و مغز مورد مطالعه قرار گرفته است.
زمانی که شش با حرکت هایی که دارد و تنفس می کند، اکسیژنِ وارد شده به شش، فؤاد را نشاط می بخشد و فؤاد که در شش قرار دارد از حرارت خود نمی سوزد؛ زیرا اگر فؤاد را حرارت بگیرد مغز را نیز حرارت فرا خواهد گرفت و انسان به هلاکت خواهد رسید.
وجود فؤاد در شش را با یک آزمایش ساده می توان فهمید.
زمانی که در هوای آزاد و محیطی دل انگیز کوهستان، هوای سالم وارد ششهای خود می کنیم، در این لحظه، اکسیژن پاکیزه وارد شش شده و سپس وارد جریان خون می گردد. خون اکسیژن دار به مغز می رسد و همین عامل موجب می شود که ما در قلب خود (فؤاد) احساس شادابی کنیم.
این فرایند، وجود فؤاد در شش و بطور کلی قلب را مورد تأیید قرار می دهد.
آنچه احساس شادابی می کند، فؤاد است که بخشی از قلب ما است.
بنابراین با توجه به روایات ارائه شده می توان نتیجه گرفت که بین فؤاد و دستگاه عصبی مرکزی ( مغز) رابطه تنگاتنگی وجود دارد. این رابطه ناگسستنی است و اگر خللی در این رابطه وجود داشته باشد، مرگ بر انسان مستولی خواهد شد.

لبّ (روح عقل)

یکی از مهمترین عامل قلب، که مرکز یادگیری انسان محسوب می گردد، لبّ یا روح عقل است.
روانشناسی اسلامی از دیرباز، موضوع یادگیری را به طور بنیادی مورد تحلیل قرار داده است.
از دیدگاه روانشناسی اسلامی، هر نوع محرکی ابتدا به وسیله ی حواس پنجگانه به مغز منتقل شده و احساس را به وجود می آورد سپس آن محرک به وسیله ی روان به ادراک در می آید و پس از ادراک، به وسیله ی روح عقل آموخته شده و نگهداری می شود.
روح عقل عامل یادگیری و حفظ آموخته های انسان می باشد؛ زیرا که انسان به وسیله آن، مفاهیم مطالب را درک می کند و قدرت تفکر پیدا می کند و به سوی دانشمند شدن گام بر می دارد.
بنابراین روح عقل یکی از عوامل بسیار مهم یادگیری انسان به شمار می رود.
خداوند متعال در قرآن کریم، عقل را عامل فهم و استنباط کلام دیگران و تشخیص بهترین آنها و انتخاب درست آن مفاهیم بیان نموده است.
مولای بزرگوار، امام موسی بن جعفر(ع) خطاب به شاگرد با وفای خویش، هشام، می فرمایند:
« ای هشام، خداوند به اهل عقل در کتاب خود بشارت داده و فرموده است.
فَبَشِّرْعِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ‌ ( زمر، 18)
« مژده بده به کسانی که سخنان را می شنوند و از آنچه خوب و پسندیده است، پیروی می کنند.
اینان کسانی هستند که خداوند آن ها را هدایت فرموده و اینان صاحبان عقل و درایت می باشند.»(11)
این آیه شریفه، عقل را عامل بسیار مهم فهم اندیشه های انسانها معرفی می فرماید. انسانها بر اساس فهم اندیشه های دیگران به انتخاب بهتر آنان اقدام می کنند و آنها را مورد پذیرش قرار می دهند، همه این عوامل بر اساس روح عقل انسان صورت می گیرد.
این آیه به طور تلویحی یادگیری های انسان را عامل عقل معرفی می فرماید، زیرا که به وسیله عقل، انسان می تواند به تعلیم و تعلم بپردازد و در راه دانشمند شدن گام بردارد.
بنابراین با توجه به روایات ارائه شده می توان نتیجه گرفت که بین قلب ( مادی) و شش و فؤاد و قلب معنوی با دستگاه عصبی مرکزی (مغز) رابطه تنگاتنگی وجود دارد.
از طریق دیگر نیز می توان رابطه بین قلب ( معنوی) و مغز را مورد مطالعه قرار داد.
می دانیم که محرکات همواره حواس پنجگانه و سپس بخش های مختلف دستگاه عصبی مرکزی را تحریک می کنند که این عمل را « احساس» نامیدیم. هر احساسی در برخورد با روان به ادراک منجر می شود، سپس تمام ادراکات در عقل و قلب ضبط و نگهداری می شوند و برای همیشه در آن ماندگار می گردند.
این رابطه با ذکر روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) مورد بررسی قرار می دهیم:
آن بزرگوار می فرمایند:
« همانان جایگاه قلب در بدن انسان، همانند جایگاه امام واجب الاطاعه در بین مردم است.
نمی بینی که تمام اعضای بدن، عاملان قلب و مترجم و ادا کننده عمل، از طرف او هستند؟
دو گوش و دو چشم و بینی و دهان و دو دست و پا و عضو شهوت، همه کارگزاران قلب هستند. هنگامی که قلب اراده دیدن کند، انسان دو چشمش را برای دیدن باز می کند و هر گاه قلب اراده شنیدن کند، گوش برای شنیدن باز می شود و می شنود و وقتی انسان بخواهد ببوید با بینی می بوید و آن بو را به قلب می رساند. و زمانی که بخواهد حرف بزند، با زبان می گوید و وقتی انگیزه شهوت باشد، قلب، عضو شهوت را وادار به فعالیت می کند.
این اعضا و جوارح هستند که به تحرک قلب به فعالیت درآمده و هر چه او بخواهد، برایش انجام می دهند....»(12)
در این روایت بسیار ارزنده، امام بزرگوار(ع) رابطه بین اندام های حسی و دستگاه عصبی مرکزی و سپس روان و عقل و در نهایت قلب را تشریح می فرمایند.
وقتی محرکات بینایی، شنوایی، لامسه، چشایی و بویایی به مغز می رسند ( احساس)، به وسیله روان چگونگی آن تفسیر می شود.( ادراک).
بلافاصله این ادراکات در عقل ضبط و نگهداری شده و در قلب جایگزین می گردند بر اساس اطلاعاتی که در قلب ایجاد می گردد، واکنش معینی در مقابل این محرکات صادر می گردد.
لازم است برای روشن شدن رابطه بین محرکات و مغز و قلب مثال هایی ارائه گردد.
1- زمانی که در فصل تابستان هوا بسیار گرم است، وزیدن باد خنک و یا به کار بردن وسایل خنک کننده، پوست بدن ما را تحریک می کند، این محرکات به وسیله لامسه به مغز منتقل شده و احساس را به وجود می آورند و سپس توس روان ادراک شده و پس از تطابق محرکات جدید با یادگیری های قبلی درعقل، به قلب منتقل می گردند.
در این لحظه انسان در قلب خود احساس شادی و لذت می کند و به همین جهت قلب فرمان می دهد که همواره این محرک را مورد استفاده قرار دهیم.
2- وقتی رنگ گلی خوشرنگ ما را به سوی خود جلب می کند، این محرک به وسیله بینایی به مغز و سپس به روان منتقل شده و سرانجام به قلب می رسد و ما از مشاهده آن گل، احساس شادی و مسرت می کنیم و قلب فرمان می دهد که به آن نزدیک شویم و آن را ببوئیم.
3- صدای پرندگان خوش الحان در باغ، حس شنوایی ما را تحریک می کنند، این محرکات ابتدا به مغز و سپس به روان منتقل شده و سرانجام به قلب می رسند و باعث سرور و خوشحالی ما می گردند. بهمین جهت دستور می دهد که همواره به آن صدا گوش فرا دهیم.
4- رایحه دل انگیزی را در فضای باغ استشمام می کنیم، این محرکات به وسیله حس بویایی مغز و روان ما را متأثر نموده و سرانجام به قلب منتقل می گردد و ما از بوئیدن آن در قلب خود لذت زیادی احساس می کنیم. قلب به ما دستور می دهد که آن عطر را به طور دائم ببوییم و از آن لذت ببریم.
5- بوی غذای مطبوعی ما را به طرف خود جلب می کند. پس از خوردن لقمه ای از آن، حس چشایی ما، آن را به مغز و سپس به روان منتقل می کند و سرانجام در قلب خود از خوردن آن غذا احساس لذت می کنیم و قلب دستور می دهد که با خوردن آن غذا مداومت داشته باشیم.
مثالهایی که ارائه شد، تنها در زمینه محرکات مثبت و مطبوع بودند. ممکن است محرکاتی باشند که قابل قبول قلب نباشند دراین صورت قلب، ما را از عمل کردن به آن جلوگیری می نماید.
بنابراین تمام اعضای بدن در کنترل شدید قلب ( معنوی) قرار دارد و اگر لحظه ای قلب کار خود را به درستی انجام ندهد، کار ارگانیسم مختل خواهد گردید.
با توجه به روایات ارائه شده می توان دریافت که فرمانده واقعی بدن، قلب انسان است و مغز عاملی است که در اختیار قلب معنوی او قرار دارد. این موضوع هنوز از طریق دانشمندان مورد تأیید واقع نشده است، به دلیل آنکه مطالعه قلب معنوی بسیار مشکل و شاید غیر ممکن باشد. شاید انسان در آینده دراثر تکامل تکنولوژی، ابزاری بسازد که با آن بتواند محرکاتی را که در قلب ایجاد می شود، کنترل نماید.
از دیدگاه روایات و قرآن، قلب (معنوی) فرمانده واقعی بدن محسوب می شود.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در این زمینه می فرمایند:
« ...یکی از اعضای بدن، قلب انسان است که وسیله تعقل و درک و فهم انسان است و نیز فرمانده بدن است که اعضای دیگر انسان بدون رأی و فرمان او در کاری ورود و خروج نمی نمایند...»(13)
از دیدگاه روایات اسلامی، قلب انسان فرمانده کل بدن می باشد و هیچ عضوی از اعضای بدن، بدون اجازه او نمی تواند عملی را انجام دهد.
اگر قلب اراده دیدن نکند، چشم نمی تواند صحنه های مطلوب را مشاهده کند. اگر قلب اراده شنیدن نکند، گوش نمی تواند به سوی صدا تحریک شود و سخنان گوینده را بشنود.
به ظاهر، چنین اعمالی از سوی قلب معنوی بسیار بعید و غیر قابل باور به نظر می رسد. این تفکر بدان جهت است که ما از واقعیت قلب معنوی آگاهی کافی نداریم و لذا این حقیقت را نمی توانیم به آسانی بپذیریم.
ما در بحث های آینده خواهیم دید که حتّی اراده انسان در قلب واقع شده است و قلب مکان اراده انسان می باشد و فرماندهی بدن نیز به وسیله او خواهد بود.
برای روشن شدن عمل قلب و فرمانده بودن او نسبت به بدن، روایت بسیار جالبی از مولای بزرگوار، امام رضا (ع) بیان گردیده است که پاسخ گوی بسیاری از سؤالات در این زمینه می تواند باشد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« جسم انسانها همانند کشوری است که حاکم آن قلب است. کارگزاران او رگها و سایر اعضای بدن و مغز می باشد. خانه این حاکم، قلب است و پیکر انسان به منزله ی زمین تحت حکومت او است. مددکاران او، دستها و پاها، لب ها و گوشها و زبان می باشد. خزانه او معده و شکم است و سراپرده او سینه می باشد.
دستها معاونان و یاری رسانان او هستند که آنچه را بخواهد، نزدیک می کنند یا دور می کنند و به آنچه حاکم اشاره کند، عمل می نمایند.
پاها مرکب حاکم هستد که هر کجا بخواهد او را منتقل می کنند.
چشم ها حاکم را به آنچه از نظرش پنهان است، راهنمایی می کنند زیرا حاکم در اندرون سراپرده ( سینه) است و چیزی و کسی بدون اجازه او در سراپرده اش راه نمی یابد.
چشم ها( همانند) دو چراغ روشن برای حاکم می باشند.
گوشها به منزله حصار مملکت او هستند و همانند پاسداران در مرز کشورند. چیزی و کسی را بدون موافقت او در سرزمین او وارد نمی کنند چون توانایی آن را ندارند که بدون اشاره او کاری انجام دهند. زمانی که حاکم فرمان احضاری چیزی را صادر کرد، خود به حال سکوت و انتظار به سر می برد تا به وسیله گوشها بشنود پس آنچه را شنید جواب می گوید.»(14)
از بیان شیوای مولای بزرگوار(ع) اینگونه استنباط می شود که تمام اعضای بدن از حمله مغز انسان تحت حکومت و سیطره قلب قرار دارند و این مطلب، اهمیت قلب را به خوبی آشکار می کنند.
با توجه به روایاتی که مورد بررسی قرار گرفت، می توان نتیجه گرفت که قلب مرکز تعقل و یادگیری و فرمانده بدن است که هیچ عضوی بدون اجازه او نمی توانند کاری را انجام دهند.
و در حقیقت هر عملی که ما انجام می دهیم به اراده قلب ماست که انجام می دهیم و اگر تمایل قلبی برای انجام دادن آن نباشد، انجام آن غیر ممکن است.
بطور مثال، زمانی که تشنه می شویم به اراده قلب به سوی خوردن آب تمایل پیدا می کنیم و زمانی که گرسنه می شویم به اراده قلب به سوی غذا حرکت می کنیم و زمانی که قصد انجام کاری را داشته باشیم، به اراده قلب به انجام آن مبادرت می کنیم.
و نیز چنانچه گفته شد قلب مرکز یادگیری انسان می باشد. در این زمینه نیز روایات زیادی وجود دارد که این حقیقت را به اثبات می رسانند.
روایتی بسیار صریح و روشن از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) ضمن اینکه قلب را مرکز یادگیری انسان معرفی می نماید، رابطه آن را با حواس پنجگانه نیز بیان می دارد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« قلب کتاب چشم است. ( هر چه چشم ببیند در قلب نوشته می شود)»(15)
در این روایت بسیار زیبا، مولای بزرگوار (ع) رابطه چشم، که یکی از حواس پنجگانه است با قلب را بیان می فرمایند. هر آنچه که حواس پنجگانه دریافت می دارند، قلب آنها را در خود نگهداری می نماید. به عبارتی دیگر، تمام محرکاتی که به حواس و سپس به مغز منتقل می گردند پس از ادراک به وسیله روان، به عقل و قلب منتقل می گردند و تا ابد باقی می مانند.
با بررسی موضوع قلب مشاهده کردیم که یادگیری های انسان در قلب و عقل او متمرکزند.
مطالعه قلب با آنکه از طریق روایات اسلامی مورد بررسی قرار گرفت. اما بهترین شیوه مطالعه آن برای یک روانشناس، می تواند با استفاده از روشی به نام روش درون نگری باشد.
روش درون نگری عبارت است از مطالعه ادراکات و احساسات درونی و قلبی توسط خود روانشناس می باشد. یک روانشناس می تواند مشاهدات قلبی خود را همواره با این روش مطالعه کند و تغییراتی را که در آن پدید می آید، به دقت مورد ارزیابی قرار دهد.
بدین وسیله او می تواند خصوصیات رفتاری خود را از طریق این روش بشناسد و به شناخت قلب برسد.
وجود تمایالات قلبی مانند هیجان و انگیزه ها، بهترین عواملی می باشند که می توانند ما را در شناخت قلب یاری دهند.

تاریخ : 18 / 12 / 1392
بازدید : 823
نویسنده : sharef zadeh

 انگیزه شناسی (2)

 




 

انگیزه جنسی

میل جنسی نیز یکی از انگیزه های فردی است که در انسان و حیوان وجود دارد. بطور مسلم وجود چنین انگیزه ای برای تداوم بقاء موجود زنده در روی زمین می باشد و اگر این انگیزه در موجود زنده وجود نداشت نسل او از روی زمین برچیده می شد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می فرمایند:
« اگر محرک انسان برای عمل زناشوئی تنها تمایل به داشتن فرزند بود و هیچگونه لذتی در این عمل وجود نداشت، بعید نبود انسان در امر ازدواج آنقدر سستی نماید تا اینکه نسل او کم شود و به طور کلی منقطع گردد.»(1)
امام بزرگوار(ع) دراین کلام زیبا، بطور تلویجی به وجود میل جنسی و نقش آن در تداوم نسل انسان بر روی زمین اشاره فرموده اند که اگر این میل در انسان وجود نداشت و وجود چنین لذتی برای انسان حاصل نمی شد، نسل او از روی زمین منقطع می شد و از بین می رفت.
در انسان انگیزه های لذت جویی، به گونه های متفاوت وجود دارد، تمایل انسان به فرزند و مال و ثروت و دیگر مواهب زندگی، همگی از میل لذت جویی او سرچشمه گرفته است اما هیچکدام از آنها به اندازه میل جنسی قوی تر نیست.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می فرمایند:
« مردم در دنیا و آخرت از هیچ عاملی لذت نمی برند که لذتبخش تر از میل جنسی باشد و این کلام خدای عزوجل می باشد که می فرماید:
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ‌ ( آل عمران،14)
« عشق به خواستنی ها از جمله زنان و فرزندان و مال هنگفت اعم از زر و سیم و اسبان نشاندار و چار پایان و کشتزاران، در چشم مردم آراسته شده است. اینها بهره (گذران) زندگی دنیا است و سرانجام نیک نزد خداوند است.»
آنگاه فرمودند: اهل بهشت هم از هیچ لذتی، نه خوردنیها و نه نوشیدنیها، به اندازه لذت نکاح لذت نمی برند.»(2)
خداوند متعال در این آیه، همه عواملی را که موجب لذت مادی انسان باشد، بیان فرموده است. انسانها در بدست آوردن آنها که با انگیزه های لذت جویی همراه است، حرص و ولع خاصی از خود نشان می دهند؛ اما باید دانست که هیچکدام از این تمایلات، به اندازه ارتباط با همسر، قوی تر نیست.
بنابراین می توان دریافت که وجود میل جنسی برای تداوم نسل او در روی زمین همواره لازم و ضروری می باشد اما به سبب اینکه انسانها در به کار گیری این انگیزه نیز طریقه معتدل را رها نموده و راه افراط می پیمایند، با این عمل موجب هلاکت خود می گردند و به همین مناسبت است که از دیدگاه اسلام، زیاده روی و به کارگیری نامعقول میل جنسی، مذموم شناخته شده است.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
« کسی که مغلوب شهوت خویشتن است، ذلت و خواری اش بیش از برده زر خرید است.»(3)
بنابر این کسی که در میل جنسی راه افراط می پیماید، با این عمل خود باعث رسوایی خویشتن می گردد.
مولای بزرگوار، امام صادق (ع) می فرمایند:
« مرد با ایمان هرگز مغلوب شهوت خود نمی شود و شکمش باعث رسوایی او نمی گردد.»(4)
در این روایت امام بزرگوار(ع) راه رهایی فرد از امیان جنسی و پر خوری را، داشتن ایمان قلبی بیان می فرمایند؛ زیرا فرد با ایمان به علت وجود روح ایمان، خود را در به کارگیری اعتدال این انگیزه ها ملزم می داند و راه افراط نمی پیماید.
نکته مهمی که در بحث انگیزه جنسی وجود دارد، آن است که منشاء و خاستگاه این انگیزه نیز قلب انسان می باشد؛ زیرا انسان بر اساس این انگیزه، لذت میل جنسی را در قلب خود ادراک می نماید.
روایات زیادی وجود دارد که این موضوع را ثابت می کند که تنها به یکی از آنها اشاره می گردد:
در روایتی از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) بطور تلویحی این موضوع مورد بررسی قرار گرفته است.
آن بزرگوار می فرمایند:
« از غلبه شهوات بر قلبهایتان بپرهیزید به راستی که این کار اولش بندگی نفس و آخرش هلاکت است.»(5)
بر همین اساس، انگیزه جنسی نیز همانند انگیزه های دیگر از قلب انسان سرچشمه می گیرد و لذا مطالعه این انگیزه ها، وجود قلب را به اثبات می رسانند.
بنابراین بطور کلی می توان گفت که خاستگاه انگیزه های گرسنگی و تشنگی و میل جنسی، قلب معنوی انسان می باشد؛ زیرا اگر در قلب انسان انگیزه ای به این عوامل موجود نباشد، امکان ندارد که انسان به سوی غذا خوردن و نوشیدن و میل جنسی تمایل از خود نشان بدهد.

انگیزه های اجتماعی

انسان به جهت اینکه در اجتماع زندگی می کند، موجودی اجتماعی است و به همین مناسبت دارای نیازهایی می باشد که اگر به صورت انفرادی زندگی می کرد، به آن نیازها رغبت نشان نمی داد.
نیازهایی را که فرد به سبب زیستن دراجتماع در وی پدیدار می گردد و سعی در بر آوردن آن نیازها می نماید، انگیزه های اجتماعی گویند.
یکی از ویژگی های انگیزه های اجتماعی آن است که مخصوص انسان است و در حیوانات مشاهده نمی شود.
انگیزه های اجتماعی انسان ابعاد گوناگونی دارد. مهمترین این انگیزه ها نیازهایی هستند که در آغاز بحث، بر اساس روایتی از دیدگاه مولای بزرگوار، امام صادق (ع) ارائه گردید که بعضی از آن ها را مورد بررسی قرار می دهیم.

انگیزه ی دنیا دوستی ( ثروت طلبی)

یکی از انگیزه های اجتماعی که برای انسان داشتن آن لذت فراوانی دارد و او برای به دست آوردن آن متحمل زحمات فراوانی می گردد و از نگهداری آن لذت فراوان می برد، میل ثروت اندوزی است.
باید دانست که تمام نیازهای انسان بر اساس لذت پایه گذاری شده است. فردی که برای به دست آوردن مال و ثروت متحمل زحمات و مشقات فراوان می گردد، به خاطر وجود لذتی است که در به دست آوردن آن در قلب وی پدیدار می گردد.
بدون تردید همه انسانها از داشتن مال و ثروت، لذت می برند و همین انگیزه لذت جویی است که آنها را به جمع آوری مال و ثروت ترغیب و تشویق می نماید.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
« مال و ثروت مایه اصلی شهوات ( و لذتهای) بشر است.»(6)
بر اساس کلام مولای بزرگوار(ع) جمع آوری مال و ثروت دارای انگیزه لذت جویی است و همین عامل است که انسان را به جمع آوری ثروت، ترغیب و تشویق می نماید.
باید دانست ثروت اندوزی در مراحل طبیعی به خاطر بی نیاز بودن از دیگران و خود را پیش دیگران خوار و خفیف نساختن، از نظر اسلام پسندیده است و کسی به خاطر چنین روشی در زندگی، مورد نکوهش قرار نگرفته است.
شخصی با نگرانی حضور مولای بزرگوار، امام صادق(ع) آمد و عرض کرد:
به خدا قسم ما سخت گرفتار دنیا طلبی شده ایم و دوست داریم که به مال و ثروت دنیا دست یابیم وضع ما چگونه است؟
امام بزرگوار(ع) از او سؤال کردند:
دوست داری با مال دنیا چه کنی و در آمدت را در چه راهی صرف نمایی؟
آن مرد جواب داد؛ قسمتی را در بهبود زندگی خود و خانواده ام صرف نمایم، صله رحم کنم و به بستگان تهی دستم کمک نمایم، در راه خدا به فقرا و مستمندان بدهم، به سفر عبادت حج و عمره بروم.
امام بزرگوار(ع) فرمودند:
« نگران نباش، کار تو دنیا طلبی مذموم و نکوهیده نمی باشد، بلکه این کار تو آخرت طلبی است.»(7)
بدست آوردن ثروت به خاطر بی نیاز بودن از دیگران و رسیدگی کردن به وضع رفاهی خانواده خود و وابستگان و برای انجام اعمال پسندیده، نه تنها مذموم نیست؛ بلکه مورد تأیید اسلام نیز می باشد. فردی که هدف او از به دست آوردن مال و ثروت، رفاه خانواده خود باشد عمل او به هیچ وجه دنیا طلبی محسوب نمی گردد.
مولای بزرگوار، امام رضا(ع) می فرمایند:
« از لذت های دنیوی نصیبی برای کامیابی خویش قرار دهید و خواسته های نفس را از راههای مشروع بر آورید.
مراقبت کنید در این امر به یاری این امور، دنیای خود را سامان بخشید.»(8)
بر اساس رهنمود امام بزرگوار(ع) اگر طلب نمودن مال دنیا به صورت طبیعی و معمولی باشد، هیچ مشکلی برای انسان به وجود نمی آورد. انسانی که بتواند خود را با دستورهای مکتب اسلام مطابقت دهد، ضمن اینکه نیازهای اجتماعی خود را به طور طبیعی بر طرف نموده، خویشتن را نیز در جامعه خوار و خفیف نساخته است.
بدون تردید، زیاده روی در انگیزه مال پرستی برای انسان، مخاطراتی از نظر روانی به بار می آورد؛ زیرا کسانی که حرص بیش از حد به جمع آوری مال و ثروت از خود نشان می دهند به نارسایی های روانی دچار می گردند.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
« زیادی مال و ثروت قلب را فاسد می کند و گناهان را رشد می دهد.»(9)
زیادی بیش از حد ثروت باعث تمایل شدید قلبی به سوی میل لذت و افزون طلبی می گردد انسان برای به دست آوردن مال و ثروت بیش از حد از هر راهی که ممکن است، اقدام می کند و لذا ممکن است که از راههای نامشروع و حرام نیز اموالی به دست آورد. به همین دلیل بر اساس خوردن مال حرام، قلب انسان فاسد می گردد و گناهانی که در این زمینه مرتکب می شود، افزایش می یابد.
در کلامی دیگر مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) آثار سوء مال پرستی و ثروت اندوزی را اینگونه بیان می فرمایند:
« دوست داشتن دنیا، عقل را فاسد و قلب را از شنیدن سخنان حکمت آمیز باز می دارد.»(10)
کلام امام بزرگوار(ع) مبنی بر آن است که لذت بردن از جمع آوری ثروت موجب فاسد شدن عقل و فساد قلب می گردد؛ زیرا زمانی که گرایش به لذت جویی در قلب فردی شعله ور گردد، قدرت تعقل و اندیشه در وی تضعیف می شود و فرد توانایی درست اندیشیدن را از دست می دهد و در نتیجه سخنان حکمت آمیز و نصیحتی که او را آگاه سازد، در قلب وی مؤثر نمی شود. چنین فردی، چشم حقیقت بین خود را از دست داده است.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
« وقتی که دیده کسی به سوی شهوت باز شود، چشم قلب از عاقبت و سلامتی کور می شود.»(11)
وقتی که تمایلات لذت آفرین در کسی بیدار شود، چشم حقیقت بین قلب او را کور می سازد و مانع می شود که او حقیقت جهان هستی را بنگرد و از آن پند گیرد.
بدین ترتیب، می توان دریافت که میل لذت، عامل بسیار نیرومندی است که اگر از حد فراتر رود، عقل انسان را تحت الشعاع خود قرار می دهد و از آشکار شدن آن خودداری می نماید.
بنابراین روش متعادل آن است که انسان از این انگیزه، به حد طبیعی و معتدل استفاده کند و با افزون طلبی و شهوت پرستی، سلامت روانی خود را به مخاطره نیندازد.

انگیزه ریاست طلبی

یکی از انگیزه های اجتماعی که در افراد جامعه قابل مشاهده می باشد، انگیزه ریاست طلبی است. منشاء این انگیزه های دیگر، عامل لذت جویی انسان می باشد.
فرد ریاست طلب، برای رسیدن به هدف مطلوب خود و از مشاهده تحت سلطه بودن دیگران لذت می برد.
از دیدگاه اسلام، انگیزه ریاست طلبی مذموم و نکوهیده شمرده شده است، مگر آنکه فرد بخواهد با این عمل خود خدمات شایسته ای در جامعه انجام دهد.
روایت بسیار زیبایی از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) بیان گردیده است که ما را در فهم این موضوع یاری می دهد.
عبداله بن عباس گوید:
در ذی قار، نزد امیرالمؤمنین(ع) رفتم و ایشان نعلین خود را پینه می زد. از من پرسیدند: بهای این نعلین چه مقدار است؟
گفتم: بهایی ندارد.
فرمودند:
« به خدا این نعلین پاره را از حکومت بر شما دوست تر دارم مگر آنکه حقی را بر پا سازم و یا باطلی را براندازم.»(12)
بطور مسلم انگیزه حکومت طلبی و ریاست خواهی در قلب مولای بزرگوار (ع) وجود ندارد و اگر تصدی حکومتی را قبول کرده اند به خاطر آن است که حقی را بر پا سازند و باطلی را از بین ببرند.
اگر انگیزه حکومت کردن با الگوی مولای بزرگوار(ع) منطبق باشد، پسندیده و مطلوب جامعه است اما اگر هدف فردی از حکومت کردن، سیطره بر مردم و رسیدن به هدف های مادی باشد، چنین فردی با این عمل خود، خویشتن را به هلاکت انداخته است.
مولای بزرگوار، امام صادق (ع) می فرمایند:
« هر کس ریاست طلب باشد ( درنهایت) هلاک خواهد گردید.»(13)
کلام مولای بزرگوار(ع) از عاقبت شوم ریاست طلبی خبر می دهد و پیامبر بزرگوار(ص) چگونگی شومی عاقبت ریاست طلبی را اینگونه بیان می فرمایند:
« اگر بخواهید شما را ( از عاقبت) ریاست طلبی خبر می دهم که چیست.
اولین مرحله آن ملامت است و دومین مرحله ی آن ندامت و سومین مرحله آن عذاب روز قیامت می باشد.»(14)
کلام پیامبر بزرگوار(ص) حاکی از آن است که فرد ریاست طلب پس از طی مراحل ناراحتی های روحی و روانی سرانجام به عقوبت سنگین خود یعنی عذاب روز قیامت مبتلا می شود و این همان هلاکتی است که در انتظار فرد ریاست طلب می باشد.

مستی علم

دانشمندان از شریف ترین، قابل احترام ترین افراد جامعه می باشند و همه مردم به آنان به دیده احترام می نگرند. آن ها افرادی هستند که رهبری معنوی جامعه را بر عهده دارند و مردم پیرو رهنمودهای آنان در جامعه می باشند.
اهمیت علم و عالم بر کسی از افراد جامعه پوشیده نیست، اما نکته بسیار مهم آن است که دانشمندان در معرض خطر بزرگتری قرار دارند و آن وجود مستی علم می باشد که در قلب هر دانشمندی می تواند وجود داشته باشد.
دانشمندان بر اساس دارا بودن علم و قابل احترام بودن در میان افراد اجتماع، ممکن است لذتی وافر، در قلب خود احساس کنند و همین لذت بیش از حد ناشی از علم، می تواند موجب هلاکت آنان گردد.
پیامبر بزرگوار اسلام (ص) از این انگیزه با عنوان شهوت مخفی نام برده و می فرمایند:
« از شهوت مخفی بپرهیزید، شهوت مخفی آن است که دانشمند دوست دارد افراد در محضر وی بنشینند.»(15)
وجود چنین خطری در قلب و روان دانشمندان، می تواند زندگی اخروی آنان را مورد تهدید قرار دهد.
مولای بزرگوار، امام باقر(ع) نیز می فرمایند:
« هر کسی علمی بجوید برای آنکه بر علما ببالد و یا بر سفیهان ستیزد و یا مردم را متوجه خود کند، باید آتش را نشستنگاه خود گیرد؛ زیرا که ریاست جز برای اهلش شایسته نیست.»(16)
ملاحظه می شود که دانشمندان نیز بر اساس عملشان در معرض خطر عظیمی قرار دارند. اگر دانشمندی علم خود را مایه تفاخر و تظاهر به مردم قرار دهد، بطور مسلم آتش سوزان جهان آخرت او را تهدید می کند.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می فرمایند:
« ...گروهی از علما، علمشان را وسیله نمایش، مردانگی و نشانه خردمند بودن خود قرار داده اند، اینها در طبقه هفتم آتش جهنم قرار دارند.»(17)
خطر آتش جهان آخرت بر اساس تفاخر دانشمندان بر مردم، نسبت به اقشار دیگر جامعه بیشتر است و خطر بسیار جدی آنها را مورد تهدید قرار می دهد. قرار گرفتن در طبقه هفتم جهنم، سرنوشت بسیار بدی برای چنین افراد می باشد.
بر اساس آنچه که در مورد انگیزه ها گفته شد مسلم گردید که نیازهای انسان، هم می تواند جنبه فردی و هم جنبه اجتماعی داشته باشد. این نیازها در روایات اسلامی با اصطلاح شهوت مورد مطالعه قرار گرفته است.
این اصطلاح شامل جنبه لذت جویی انسان می باشد؛ زیرا که انسان از به کار گیری آن لذت می برد.
در تمام انگیزه هایی که در روایات فوق مطرح گردید. وجود میل لذت قابل مشاهده می باشد. و همین میل لذت است که انسان را به سوی آن انگیزه ها سوق می دهد. اگر نیروی لذت ( شهوت) در این انگیزه ها وجود نداشت، بطور مسلم هیچ فردی به سوی آنها با ولع خاصی گرایش پیدا نمی کرد. به همین مناسب است که افراط در این مورد، از سوی اسلام مذموم شناخته شده است.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) در زمینه افراط گرایی در میل لذت می فرمایند:
« بر شهوت خویش مسلط شو پیش از آنکه قدرت تجرّی پیدا کند و به تند روی عادت نماید؛ زیرا اگر شهوت در خودسری و تجاوز، نیرومند گردد. مالک و فرمانروای تو می شود و به هر سو که بخواهد ترا می کشاند و تو در مقابل نیروی آن تاب مقاومت نخواهی داشت.»(18)
دراین روایت، امام بزرگوار(ع) نقش میل لذت یا شهوت را در رفتار انسان مورد بررسی قرار می دهند.
افراط گرایی در میل لذت، اراده انسان را سست می کند و انسان نمی تواند مالک اراده خود باشد. سپس انسان را به هر سویی که بخواهد می کشاند و انسان در تبعیت آن، قدرت مقاومت نخواهد داشت. انگیزه های انسان اگر حالت نامعقول و افراطی پیدا کند، انسان را به گمراهی می کشاند. در انگیزه های فردی ضرر آن بیشتر متوجه خود فرد می شود؛ اما در انگیزه های اجتماعی ضرر آن متوجه اجتماع نیز خواهد شد.
مولای بزرگوار، امیرالمومنین(ع) در مورد سوءعاقبت پیروی از میل لذت جویی می فرمایند:
« آن کسی که نفس خود را در شهوات ناروایش اطاعت نماید، عملاً به تباهی و هلاکت خود کمک کرده است.(19)
انسانی که به دنبال لذت فراوان است. از عاقبت رفتار بد بی خبر است، زیرا هر گونه لذتی که خارج از تمایلات طبیعی و مجاز انسان باشد و به راه افراط بگراید، در نهایت به نوعی اندوه و پشیمانی منجر می گردد./
بر اساس مطالعه انگیزه های فردی و اجتماعی، متوجه می شویم که انسان دارای نیروی قدرتمندی می باشد که روایات اسلامی آن را تحت عنوان نیروی شهوت مورد بررسی قرار داده است، زیرا انسان موجودی است که بر اساس دو عامل شهوت و عقل آفریده شده است. نیروی شهوت انسان، همان میل لذت جویی او می باشد که از آغاز تولد در او وجود دارد که فرد را به سوی خوردن و آشامیدن به میل جنسی و نیازهای اجتماعی سوق می دهد. این نیرو در انسان تزکیه نیافته چنان قوی است که بر جسم و روان و رفتار او حاکم می باشد و او را به هر سویی که بخواهد، می کشاند این نیرو اگر در انسان تعدیل نشود، موجب گمراهی او از رسیدن به حقیقت و فاسد شدن قلب وی می گردد. تقویت این نیرو، موجب تقویت نفس امره در انسان می گردد.

به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعبه 2 روانشناسی و... و آدرس sina95.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 103
بازدید دیروز : 182
بازدید هفته : 103
بازدید ماه : 15094
بازدید کل : 1333699
تعداد مطالب : 2955
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


RSS

Powered By
loxblog.Com